خیلی برایم جالب بود. باامروز، تقریبا نزدیک به یک هفته هست که به این بلاگ سر میزنم. جالب اینکه، هر وقت میام تعداد بازدید هارو میشمارم. خیلی خوبه. فقط خودم سر میزنم. چه شکوه مشارکت و همکاری از مخاطبان دیده میشه. دفعه قبل از زنانه بودن شکایت کردم. نقد نکردم و فقط پیشنهاد دادم. فریادی زدم ولی صدایی نشنیدم. خودم بودم و خودم. فریادم برای این بود. برای این تنهایی بلاگ... برای اینکه نمیدونم مخاطب مهم بود یا نه. اگه نه، چرا بلاگ. اگه آره، پس کجان این مخاطبان. شوق من برای نوشتن فعلا کور شده وقتی اینهمه توجه رو دیدم. البته به روی خودم نمیارم که تو این شماره، اینگار فقط یه نفر مطلب نوشته. ایشالا ذوق بقیه هیئت تحریریه محترم کور نشده...
کاش صاحب خونه، یکم مهمون نواز بود.فقط یکم! نمیدونم این ذوق کور شده چجوری بر میگرده....!
تذکر بعدی این که، کاش این بلاگ فقط برای این نبود که بعد از چاپ شدن نشریه، بگیم خوب بود یا بد. این اسمش ارتباط نیست. این اسمش توهین به مخاطبه. چون بهش میگین اینیکه من گفتم خوب بود یا بد... کاش مخاطب در قبل از چاپ هم مجال تنفس در این قفس رو داشته باشه و بتونه حرف بزنه. این انتظار زیادی نیست. اصلا...
نکته بعد، اگه من اشتباه میخونم بفرمایید : نشریه تخصصی فرهنگی مشعل اسمی زیبا، و ادبیات نوشتار در حد روزنامه همشهری. اگه در اسم این نشریه واژه "تخصصی " نبود. نشریه عالی بود ولی....
توهین رو او کسی انجام میده که جواب کامنت آخر من، تو پست قبلی رو نداد. این کار بی ارزش نشون دادن مخاطبه... کسی که وقت گذاشته و سوال پرسید. کسی که براش مهم بوده که بدونه.... کسی که علاقه به مشارکت داشته... کسی که رشد نشریه رو رشد خودش میدونسته... کسی که فکر میکرده در مقابل فرهنگ مسئوله... کسی که...
برای این تنفس راحت، بعد از هر دم، بازدمی نیازه... ما هی دم دادیم، باز دمی نیومد... پس تنفسی صورت نمیگیره... کار سختی نیاز نداره، یه رهگذر هم باشه که دم مخاطبان رو بازدم بده، کار رو روال میوفته... به همین سادگی....
نشریه واژه سنگینی رو به دوش میکشه، تخصص. یعنی مطالبی از طرف متخصصین برای متخصصین. برای افراد خبره و باری کسانی که میفهمند... این وجه تمایز بین نشریه با سایر نشریات هستش. تخصص عموما از دل علم میاد. از دل آکادمیک. یعنی افرادی دانشگاهی با دیدی متعالی و ادبیاتی متعالی. پس این قشر را احترامی باید. به کار بردن ادبیاتی محاوره گونه و خارج از چارچوب : -آکادمیک -فرهنگی -ادبی -هدفمند -.... در خور نیست.
گفتم هدفمند.... توضیحاتش رو به دم بعدی موکول میکنم. این بار زیاد دم گرفتم. میترسم برام مشکل پیش بیاد.
پاراگراف اول درسته!! نه توجیهی و نه توضیح خسته کننده ای!! باید جواب داده میشد که متاسفانه داده نشد!!
رهگذر!! در شرایط دانشجویی همه رهگذر هستیم!!
شما بازدمی بودید برای یک دم عمیق!! که به سختی تبدیل به یک تنفس شد!!
امید واریم با توکل بر خدا باز دم گروه مشعل برای دم شما و امثال شما تبدیل به تنفسات زنده کننده ای بشه!!
تعریفتون در باره واژه تخصصی کاملا درسته!! اون فضا رو بیارید داخل دانشگاه با ویژگی های خاص دانشگاه و دانشجویی مقایسه کنید. بی شک متن ها دارای مشکلاتی هست اما این رو خوبه بدونیم در سه شماره ترم جاری تمام افرادی که متن نوشتند دانشجویان مدیریت فرهنگی هنری بودن. به عبارتی متخصصان رشته فرهنگی در فضای دانشگاهی با شرایط خاص خودش.
من برای از ادامه دادن خوشحال میشم. دوست دارم شرایطی بشه ما بقی مخاطبان و دوستداران مشعل هم نظرشونو بدن و به تنفس کمک کنن...
دوست ندارم اینو بگم، ولی از صحبت ها این جور بر میومد که من باید بگم : و چه بد ... و چه ناراحت کننده... دوستانی از رشته مدیریت فرهنگی و .... رشته آماده، دانشجو آماده، دانشگاه آماده و از همه مهمتر نشریه آماده و هیچ؟؟؟!!!
به همین صراحت لحجه : چه دید محدودی در این نشریه هست...
سام خسته نباشید،چه کولاکی اکثرا سر میزنم ولی یه صفحه تکراری میبینم و خسته کننده نه مقاله ای نه نشریه ای نه ....اصلا به من چه ربطی داره ولی الان که داشتم دقت میکردم یک مخاطب ساده+گروه تخصصی فرهنگی مشعل ساعتهای بحث رو طوری انتخاب کردن که وقتی یکی نظر خودشو گفت بعدی بلافاصله با نظر خودشو بگه همگی در یک تاریخ و در یک ساعت
از قدیم گفتن باید رجل عمل باشید
شوخی کوچک بود موفق باشید ارزوی سربلندی نشریتونو دارم
پیگیر کامنت های این پست بودم و به سرانجامش فکر م یکردم و آنچه در ادامه می آید صرفا برداشت شخصی من از اتفاقات بالاست
ای کاش تاب تحمل انتقاد -حتی در بدترین سطحش نامنصفانه و یکسویه- را داشتیم تا با یک انتقاد کاملا منطقی و صحیح یک مخاطب ساده نشریه که از عدم ارتباط بین مخاطب با نشریه و دوری وی حتی در بلاگی که دیر به دیر آپ می شود؛ اینقدر بر آشفته نیم شدیم و به راحتی م یپذیرفتیم که آری این ضعف است و باید برطرف شود، نقطه ای که به نظرم زیاد بهش فکر نشده و اگر هم شده خروجی ای ما ندیدیم، حتی ساده ترین نوع می توانست به این صورت باشد که عناوین شماره های بعد در هر شماره بیاید و از مخاطبان خواسته شود اگر مطلبی دارند بنویسند .. البته این اتهام را نمیزنم که شما نپذیرفته اید اما آنچه که من دنبال می کردم گویی با حس خوبی پاسخ داده نمی شد -امیدوارم که من اشتباه کرده باشم و اینطور نبوده باشد-
به امید پیشرفت بیش از پیش نشریه مشعل که نظر بنده را درباره آن بیشتر از همه می دانید ..
نشریه "تخصصی" و "فرهنگی" در دانشگاهی با عنوان " دانشگاه علم و فرهنگ" جایی که دارای جمعی دوستار پژوهش به نام "مهندسی فرهنگی" هستش و دانشجویانی با عنوان " مدیریت فرهنگی و هنری" در مقطع کارشناسی و "مطالعات فرهنگی" در مقطع کارشناسی ارشد تو اون تحصیل میکنن. بعد این نشریه 10 شماره چاپ شده. تاکید میکنم 10 شماره.... چشمان بسته و نگاهم از واقعیت دوره، پس این واقعیت کجاست... این واقعیت چیه که من نمیبینم؟؟!!! لطفا منو روشن کنید، تا با دیدگاه واقعیت گرانه آشنا شوم... این همه امکانات و گروهی قلیل در تصمیم گیری... باور کنید محدودیم، محدودیم و باز تاکید میکنم، محدودیم!
"فضای فرهنگی دانشگاه فضای تجربه است. " این جمله حاصل چه تفکری هستش؟ امید وارم سپری برای پنهان شدن نباشه و یا فضایی امن برای پوشش نحوه کارکرد! زیباست اگر ابسانها بتوانند هر چند وقت یکبار، پا از قلعه امن و سپر واژهها و تصورات خودشون بیرون بذارن تا ببینن دنیا چه رنگیه!!! ( اول هم خودم)
واقعیت دقیقا از همون جایی آغاز میشه که دانشگاه علم و فرهنگ با داشتن دانشجویان ارشد مطالعات فرهنگی هنوز نتونسته از لحاظ متنی و محتویی یک نشریه رو همراهی کنه!!
مشکلات فرهنگی رو باید متخصصینش حل کنن!! و اون متخصصین از همین جا ها باید آغاز کنن.
بنده خدایی حرف خوبی می زد می گفت: همه فکر می کنن که چون موضوع موضوع فرهنگیه می تونن وارد مساپل فرهنگی بشن درصورتی که مساپل فرهنگی و ابعاد آن بسیار پیچیده است با ماشین سر و کار نداری با انسان مواجه هستی که در هیچ قالبی قرار نمی گیره همیشه استثنا داره!!
نشریه با سختی هایی که داره فعالیت می کنه و متن هایی درونش هست که نوشته خود افراده ذهنیت افراده از برداشتی که از موضوع داشتن و مطالبی که می خونن و این ارزشمنده.
کسی با ارزش بودن رو نقض نمیکنه ولی نبودافرادی و مقالاتی از دانشجویان کارشناسی ارشددراین نشریه، نشونه چیست؟ تبلی اونا یا تنبلی نشریه؟ اصلا کی میدونه چنین نشریه ای داره چاپ میشه؟!!!
علم هیچ وقت با یه جمع حداکثر 10 نفری تولید نمیشه، شکوفا نمیشه و با حتی بیان هم نمیشه.... فکر در کی باید ایجاد بشه؟ در شما؟!!! اگه دنبال ایجاد فکر هستین، کارگروه تخصصی فرهنگ راه حل بهتری برای شماست... هفته ای 2 ساعت. کسی هم زحمت چاپ نمیکشه... اولین انتقاد این بود و هتوز هم هست... اگه نشریه تخصصی هستین چرا فقط خودتونین. اگه نه تخصصی نیستین اون اسم در بالای نشریه چیست؟!!!
با سلام و عرض خسته نباشيد خدمت مخاطب محترم مشغل به عنوان عضوي از هيئت تحريريه؛از اينكه شاهدم مخاطبي تا به اين حد مصر پيگير روند و فعاليت هاي نشريه است بسيار خرسندم و اميدارم اين پيگيري ها همچنان ادامه داشته باشد . اما...مي فرماييد نشريه ناشناخته مونده و كسي اطلاع نداره كه همچين نشريه اي وجود خارجي داره؟ واين ناشناخته موندن همش كوتاهي اعضاست؟ايا به اين موضوع اعتقاد ندارين كه در جامعه دانشجويي ما نوعي رخوت در انجام فعاليت بيشتر وجود داره؟؟؟مثالي مي زنم ،در ترم پيش ما جلسات فرهنگ پژوهي برگزار كرديم ،تبليغ هم صورت گرفت،فقط دو نفر غير از جمع نشريه در اون شركت كردند .خود من افرادي را مي ديدم كه از برگزاري جلسات فرهنگ پژوهي اطلاع داشتند اما حاظر نشدند حتي يكبار در جلسات شركت كنند!!!!خب حالا همين وضعيت را در مورد نشريه در نظر بگيريد؛ما چه بايد بكنيم؟ اگر شما بوديد چه مي كرديد؟؟؟ از شما خواهش مي كنم براي استفاده بهتر از انتقادهايتان راه حل نيز پيشنهاد بفرماييد موفق و مويد باشد
همیشه افراد به دنبال فعالیت هستن هیچ وقت فعالیت به دنبال افردا نمیره. شاید تبلیغات نشریه کم باشه اما انقدر هم کم رنگ نیست که افردا مختلف در زمینه های مختلف اون رو نشناسن!!
تولید علم!!! چنین ادعایی خیلی بزرگه!!
چنان بیان می کنیم که انگار نشریه یک گروه مخوفه!!
نشریه فضاش برای ورود دانشجویان علاقمند بازه هر کسی این توانایی رو در خوش می بینی ما خوشحال میشیم باهاش همکاری کنیم!! و حتی اگر علاقمنده و میخواد در این فضا حضور داشته باشه ما در کنار هستیم.
به به، عضوی جدید از هئیت تحریریه در این قفس ارتباطی ( وبلاگ)، سلامی گرم خدمت شما:
سرکار خانمPOOM 6 تا نشانه میگم، شما بگید کدومش هست که من چشمانم رو بیشتر باز کنم تا بهتر اونا رو ببینم. بعد خود شما، بگید این موارد به کی مربوط میشه. مخاطب یا ....
1- اولین چیزی که خیلی برام جالبه، تعداد لینک های وبلاگ های دیگر تو این بلاگه. من چشمام چیزی رو در گوشه کنار این قفس نمیبینه... شما دیدین آدرس بدین.
2- به دنبال مورد 2، به غیر از چند بلاگ، آدرس این قفس و لینک اون تو بلاگ های دیگر رو هم نمیبینم. اگه هست آدرس بدین.
3- به غیر از این قفس، جایی دیگه ( بلاگ های تخصصی و جامعه شناسی، مطالعات اجتماعی، فرهنگی و...) رو ندیدم از افراد و هیئت تحریریه این بلاگ با اسم وزین "نشریه تخصصی مشعل" ابراز عقید کنند. به قول خودمون کامنت بزارن و دیگران رو دعوت کنن. اگه شما دیدین آدرس بدین.
4- بردی تو دانشگاه ندیدم که برای نشریه باشه، یا بردی برای مهندسی فرهنگی ندیدم که مشعل توش نور افشانی و جلب توجه کنه... اگه هست، با رسم کروکی، ادرس بدین.
5-تبلیغاتی برای جذب مخاطب، نویسنده، مقاله و ... تو دانشگاه ندیم. از تو سلف و نمازخونه گرفته تا دم دفتر مدیریت و آمفی تئاتر... اگه نصب هست و من ندیدیم لطفا با رسم کروکی آدرس بدین.
6-در زمان فروش نشریه مشعل، البته نشریه تخصصی مشعل، به غیر از یه آدمک، که تو دهنش پول میریزیم و نشریه رو از تو چشش در میاریم و میبریم، چیز دیگه ای ندیدم. حتی یه کاغذ و یا یه استند، بنر ، .... اون بیچاره ، اگه میتونست حرف هم بزنه دیگه این کارو نمیکنه. پس دانشجوها چجوری با این نشریه بیشتر آشنا بشن... اگه چیزی دارین بیشتر آدرس بدین. ( برای این مورد کروکی رسم نکنین)
این مربوز به بخش اول... اول مخاطب بیاد، نشریه معلوم بشه، معروف بشه، بعد رو قسمت مقاله و عضو وهیئت تحریریه، مجالی برای تنفس و صحبت هست.
گروه تخصصی فرهنگی مشعل، چند درصد از 4800 دانشجو علم وفرهنگ شما رو میشناسن؟ چند درصد از 150 دانشجوی مدیریت فرهنگی هنری؟ آمار دارین؟ ادعا باید اثبات بشه. با عدد و رقم! از تیراژ 200 تایی شما، چنتا فروش میره؟!!! چند تا میمونه؟ آیا مبلغ درآمد باتعداد فروخته شده برابره؟
نکته بعد هم که مخوف نیستینو ولی من هنوز نتونستم تصمیم گیری کنم که شما رو چی صدا کنم. gang of farhangi
یا
gang of 409 مخوف نیستین، یه گنگ تشکیل دادین. ( در ادبیات این لغت کمی تفکر بد نیست)
نکته بعد، تبلیغات نمیخواین؟ ببخشد، ببخشد، تو قیاس صنعتی، شما مگه دارین هواپیما بوینگ تولید میکنید که همه جلو در کارخونه صف بکشن تا تازه بتونن سفارش بدن که 3 سال دیگه تحویل بگیرن و یا مگه دارین پراید تولید میکنید که همه مجبور باشن از شما بگیرن یا آرزوی کار تو اونجا ها رو داشته باشن؟
تو اشل کوچیکتر هم، میشه به ساندیس اشاره کرد. تو ساندیس ها هم، هم ساندیس "روح افزا" هست و هم "تپل نوش" و هم آب میوه تک دانه! شما کدومشین که نیاز به تبلیغ ندارین...
تو قیاس فرهنگی هم این همه کالای فرهنگی وجود داره، ولی نکته مهم این جملست :
پارادایم فکری دانشجو چیه؟ شما کجا هستین؟ "افراد برای صرفه جویی و به منظور احتراز از زحمت اندیشیدن به هر جنبه از واقعیت، به افکار قالبی متوسل میشوند.( و. لیپومن)"
تبلیغ که نه، اونا رو هم که بیخیال، خواستن بیان، نخواستن نه... پس نشریه این وسط داره چیکارمیکنه؟!!! میخواد افراد خودش رشد کنن، باز هم تاکید: دو رهم جمع شدن ، تشکیل کار گروه تخصصی، و تبادل افکار، بیشتر باعث رشد میشه، هر ماه هم 200 برگه آ3 برای پرینت، مصرف نمیشه، و به اقتصاد ایران کمک میشه.
با سلام خدمت مخاطب محترم "در زمان فروش نشریه مشعل،... به غیر از یه آدمک، که تو دهنش پول میریزیم و نشریه رو از تو چشش در میاریم و میبریم، چیز دیگه ای ندیدم.... " تبريك ميگم چه توانايي بالايي در تشبيه كردن داريد!!!اما چه تشبيهات تيره و تاري!چرا؟؟؟يعني اين قدر پخش مشعل مسخره است كه ارزش نداشته باشه تشبيهاتي بهتر نثارش كنيد؟!متاسفم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! برخورد هاي شما هر بار بيشتر از مسير نقد منصفانه خارج ميشه و نقدي كه از مسير خارج بشه تبديل ميشه به جدل و دعوا؛چيزي كه من از نحوه انتخاب ادبيات توسط شما احساس مي كنم .مطمئنا هدف همه ما پيشرفت روز به روز مشعله پس فك ميكنم بهتره از اين به بعد بيشتر ارامشتونو هنگام نفد كردن حفظ كنيد تا بشه با همكاري هم راههايي براي رفع نواقص كارامون پيدا كنيم.
ما روش هاي متفاوتي پيش رومون براي پخش مشعل داشتيم ،مي تونستيم مثل انديشه توي حياط كنار الاچيق پخش كنيم اما ما دنبال فضاي بهتري بوديم.داخل ساختمان، طبقه اول؛جايي كه از لحاظ فرهنگي به مراتب بهتر از الاچيق بود.و "ادمك" ما مظهري از احترام به مخاطبه،همين كه كسي به عنوان ناظر نيست كه شما پول بدي يا نه ،خودش نشونه احتراميه كه ما به مخاطبمون مي ذاريم كه به نظرم اصلا كار كم ارزشي نيست. مخاطب محترم! نمي دونم شما چند وقته كه در اين دانشگاه تحصيل مي كنيد اما بايد به اطلاعتان برسانم كه در اوايل هر سال در دانشگاه هفته اي ست كه در ان همه انجمن ها،كانون ها و مهندسي فرهنگي(قابل توجه: مهندسي فرهنگي كانون يا انجمن نيست و ما با نام دبيرخانه فعاليت ميكنيم)به معرفي و تبلبغ در مورد خودشون وجذب اعضاي جديد مي پردازند،كه ما هم سعي ميكنيم تا جايي كه مقدوره به معرفي و بيان بخش هايي از فعاليت هامون بپردازيم. همچنين ما بنا داريم طي ترم اتي عضو گيري كنيم كه بر مبناي ان تبليغ نيز صورت خواهد گرفت. مي فرماييد برد نداريم؛بايد عرض كنم كه بردهاي دانشگاه مخصوص انجمن ها و كانون هاست و اگر شما مشاهده كرديد كه به طور مثال نشريه رونشناسي تبليغ مي شه به اين خاطر كه مربوط به انجمن علمي روانشناسي ست. در اخر خواهشمندم اگر تمايلي براي حضور و شركت در فعاليت هاي نشريه را داريد صراحتا اعلان بفرماييد تا بتوانيم از توانايي هاي شما درجهت رشد نشريه استفاده كنيم. موفق و مويد باشيد
از اون جایی که احساس کردم کامنت من فقط از رو گویا خونده شده و اصلا توجهی بهش نشده لذا دوباره اون رو می نویسم -برا دل خودم!-
سلام و درود
پیگیر کامنت های این پست بودم و به سرانجامش فکر م یکردم و آنچه در ادامه می آید صرفا برداشت شخصی من از اتفاقات بالاست
ای کاش تاب تحمل انتقاد -حتی در بدترین سطحش نامنصفانه و یکسویه- را داشتیم تا با یک انتقاد کاملا منطقی و صحیح یک مخاطب ساده نشریه که از عدم ارتباط بین مخاطب با نشریه و دوری وی حتی در بلاگی که دیر به دیر آپ می شود؛ اینقدر بر آشفته نیم شدیم و به راحتی م یپذیرفتیم که آری این ضعف است و باید برطرف شود، نقطه ای که به نظرم زیاد بهش فکر نشده و اگر هم شده خروجی ای ما ندیدیم، حتی ساده ترین نوع می توانست به این صورت باشد که عناوین شماره های بعد در هر شماره بیاید و از مخاطبان خواسته شود اگر مطلبی دارند بنویسند .. البته این اتهام را نمیزنم که شما نپذیرفته اید اما آنچه که من دنبال می کردم گویی با حس خوبی پاسخ داده نمی شد -امیدوارم که من اشتباه کرده باشم و اینطور نبوده باشد-
به امید پیشرفت بیش از پیش نشریه مشعل که نظر بنده را درباره آن بیشتر از همه می دانید ..
سرکار خانم Poom باز هم سلام، سلامی گرمتر از بار قبلی:
قبل از خوندن کامنت من، بهتره کامنت قبلی رو یبار بررسی کنید. به دل من که نشست.
چند نکته اساسی:
1- "يعني اين قدر پخش مشعل مسخره است كه ارزش نداشته باشه تشبيهاتي بهتر نثارش كنيد؟!متاسفم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!" جمله ای جالب بود. کسی از مسخره بودن تعبیری بیان نکرد. مسئله یه چیزه... کسی که جو میکاره، نباید انتظار برداشت گندم داشته باشه. مطمئنا این روش پخش مشکلی نداره... ولی شما به دنبال چی هستین با این روش پخش؟!!! هدف احترام به مخاطبه؟ همین؟ نمیخوام این جمله رو بگم که با این حرف شما ، میشه برداشت کرد که کار نشریات دیگه توهین به مخاطبه!!!! چه بد و گستاخن اون نشریات.... اگه اینجوری میفروشین، به همین قدر هم باید اکتفا کنید... و انتظارات بیشتری نداشته باشین. اگه انتظارات این نشریه همینقدره که الان هست... در مسیر فروشتان ایشالا ثابت قدم باشید... من نمیدونستم هدف از فروش نشریه پول گرفتنه، من فکر میکردم برای شما این راهی برای ارتباط بیشتر با مخاطبه... یعنی جایی که نویسندگان و یا هرکسی دیگه، رو در رو با مخاطبان مجال صحبت کردن پیدا میکنه و از نظرات اونا به صورت مستقیم اطلاع پیدا میکنه و اگه جلسات هم اندیشی و یا کارگروهی داره با اونا در میون میذاره... عدم توانایی من در تشخیص این موضوع را بزرگوارانه ببخشد. ایشالا به مهندسی فرهنگی هم برد میدن که شما بتونید تبلیغات کنید. بعد یه سوال، این اول سال که این هفته تشکیل میشه، اول سال تحصیلیه یا اول سال شمسی و یا میلادی؟ میخوام از امسال دقیقتر این موضوع رو ببینم...
در آخر اینکه؛ دعوا نداریم. من نظرمو میگم وشما نظرتونو. هر کی با یه زبونی این کار رو میکنه. زبون من هم اینجوریه. آخه من این ادبیات رو انتخاب کردم. وقتی ادبیات نشریه تخصصی و فرهنگی که تو دانشگاه علم و فرهنگ چاپ میشه، کمی به سمت محاوره ای بودن پیش میره ( عرض کردم کمی) من مخاطب هم یاد میگیرم. الن باید خوشحال باشید که تونستین رو یه مخاطب تاثیر گذار باشین.
دعوا چرا آروم باشید دوستان و از مصاحبت با یک دیگر لذت ببرید!!!
کلی خندیدم وقتی نتونستید کلمه ای پیدا کنید و نمی دونستید مارو چی صدا کنید و از gang of farhangi//gang of 409 استفاده کردید یاد گروه های مافیا افتادم!! خیلی جالب بود.
بعد افکار رفت به سمت صحبت های شما یا ما باند هستیم خودمون خبر نداریم یا نیستیم که نیستیم حد اقل نشریه این طوره ۴۰۹ اهالیش بیان دفاع کنن!!
اگر هستیم یا شمارو راه ندادیم ناراحتید دارید سر ما خالی می کنید یا راه دادیم و تحویل نگرفتیم دلتون پر شده یا این که از این فضا ها اصلا اصلا خوشتون نمیاد!! ان شا الله که این طور اصلا نیست گفتیم محض شوخی!!
فقط در کتاب ها و مطالبی که خوندید غرق هستید!! و دنیا رو اون طور که دوست دارید می بینید. واقعیت کار با دانشجویان با فضای ایده آلی شما تفاوت زیادی داره!!!
سوالی دارم ازتون
تا به الان مدیر مسول یا سردبیر و یا عضو هیت تحریریه نشریه خاصی در دانشگاه بودید؟
صابر خسروی هستم و حداقل به نام هم شده یکی از اعضای هیئت تحریریه ...
می خواستم برای بار سوم کامنتم رو باز نشر بدم دیدم فایده ای نداره ... این کامنت پایینم خواهشا اصلا نخونین برا خودم نوشتم همانند همون یه کامنتی که چند بار باز نشر شد بماند ....
از همون اول و تو همون شماره های اولیه تمام فکر و ذکر من این بود که فضایی ایجاد بشه که همه نقد کنند حرف بزنن، حتی پیشنهاد دادم که ته هر شماره موضوع شماره بعد نوشته بشه که مخاطب اگر خواست مطلب بده و یا اینکه اگه نقدی نوشته میشه چاپ بشه تو نشریه که البته به دلیل مشکلات این اتفاق نیفتاد و من در اون نشریه صرفا در نهایت ک عضو هیئت تحریریه بودم (که بعدترها قابل ندونستن باشم و الان نیستم)، هر موقع فضای نقد نقادی باز بشه ما پیشرفت می کنیم، نقطه قوت هر نهاد همینه، اجازه بدیم مخاطب هر چند مخالف ما نظر بده و کنترلمون کنه تا لغزیدیم به ما بگه اما حقیقت امر وقتی بعد از مدت ها (تاکید می کنم: مدتها) یک نفر تو این بلاگ کامنت گذاشت به قدری خوشحال شدم که حد نداره، اونقدر که از شوق عین دیوونه ها دور خودم می پیچیدم تو اتاق ..... (ادامه در کامنت بعد)
وقتی نقد رو خوندم به نظرم خوب اومد، نقد درستی بود؛ اما هر چه گذشت بیشتر و بیشتر لبخند رو لبم خشک شد تا با دیدن کامنت دوست عزیزم سجاد جدیدساز کلا این لبخند بدل شد به ناامدی و رفت کنار هزاران گل ناامیدی ای که نشکفته پژمرد! اول توضیح دادم نخونین اما شمایی که دارین می خونین هنوز هم وقت هست که ادامه ندین، وقتی مخاطب رو وقتی نقدی می کنه ساده لوح و ساده نگر (و تعارف نداریم احمق!) خطاب می کنیم تن و بدنم می لرزه، برای این نشریه ساعت ها شبانه روزی وقت گذاشته شده درست اما این به مخاطب چه! مخاطب خروجی کار رو می بینه و نقد می کنه، به جرم اینکه مخاطب ندیده اونو احکق بدونیم ... نمی دونم (هنوز هم فرصت دارین دیگه ادامه ندین باسه خوندن) بعد از ساده لوح خطاب کردن مخاطب دلیل می آریم و میگیم برو نشریات دیگه دانشگاه رو بخون!؟ با کی خودمون رو داریم مقایسه می کنیم!؟ تمام اون همه آرمان چی شد!؟ مگه ما باید خودمونو با دانشگاه خودمون مقایسه کنیم مگه اصلا از اول با این هدف شروع کردیم!؟ به جای استقبال از مخاطب وقتی اینگونه تخریبش کنیم نتیجه ای نمی ده، چهارتا مخاطب دیگه هم بیان و این کامنت ها رو بخونن نا امید میشن! چه کسی را گول می زنیم: چه بسیار افرادی که در پی تشکر از تلاشگران این نشریه پرسان پرسان به 409 راه یافتند اما یافتند. چه بسیار نیروهایی که از طریق مشعل، اول بار با واژه مهندسی فرهنگی و فقط به دلیل توزیع مناسب این نشریه آشنا گشتند ... چه بسیار چه بسیار ! ای کاش اینطور باشد .. ای کاش
و باز هم که داری می خوانی! ول کن ادامه نده ... چون داری به خواندن این نوشته ادامه می دهی سخن را تمام می کنم ای کاش مخالف هم حق حرف داشت چه برسد به منتقد!
در کنج شرکت در سر کار چه ناراحت کننده بود خوندن این کامنت ها و مرور دغدغه هایی که به آرزو تبدیل می شوند ...
وقتی نقد رو خوندم به نظرم خوب اومد، نقد درستی بود؛ اما هر چه گذشت بیشتر و بیشتر لبخند رو لبم خشک شد تا با دیدن کامنت دوست عزیزم سجاد جدیدساز کلا این لبخند بدل شد به ناامدی و رفت کنار هزاران گل ناامیدی ای که نشکفته پژمرد! اول توضیح دادم نخونین اما شمایی که دارین می خونین هنوز هم وقت هست که ادامه ندین، وقتی مخاطب رو وقتی نقدی می کنه ساده لوح و ساده نگر (و تعارف نداریم احمق!) خطاب می کنیم تن و بدنم می لرزه، برای این نشریه ساعت ها شبانه روزی وقت گذاشته شده درست اما این به مخاطب چه! مخاطب خروجی کار رو می بینه و نقد می کنه، به جرم اینکه مخاطب ندیده اونو احکق بدونیم ... نمی دونم (هنوز هم فرصت دارین دیگه ادامه ندین باسه خوندن) بعد از ساده لوح خطاب کردن مخاطب دلیل می آریم و میگیم برو نشریات دیگه دانشگاه رو بخون!؟ با کی خودمون رو داریم مقایسه می کنیم!؟ تمام اون همه آرمان چی شد!؟ مگه ما باید خودمونو با دانشگاه خودمون مقایسه کنیم مگه اصلا از اول با این هدف شروع کردیم!؟ به جای استقبال از مخاطب وقتی اینگونه تخریبش کنیم نتیجه ای نمی ده، چهارتا مخاطب دیگه هم بیان و این کامنت ها رو بخونن نا امید میشن! چه کسی را گول می زنیم: چه بسیار افرادی که در پی تشکر از تلاشگران این نشریه پرسان پرسان به 409 راه یافتند اما یافتند. چه بسیار نیروهایی که از طریق مشعل، اول بار با واژه مهندسی فرهنگی و فقط به دلیل توزیع مناسب این نشریه آشنا گشتند ... چه بسیار چه بسیار ! ای کاش اینطور باشد .. ای کاش
و باز هم که داری می خوانی! ول کن ادامه نده ... چون داری به خواندن این نوشته ادامه می دهی سخن را تمام می کنم ای کاش مخالف هم حق حرف داشت چه برسد به منتقد!
در کنج شرکت در سر کار چه ناراحت کننده بود خوندن این کامنت ها و مرور دغدغه هایی که به آرزو تبدیل می شوند ...
گروه تخصصی نشریه مشعل : ( چون تعداد زیاد شد مجبورم برای کامنت ها اسم ببرم)
راستش باید خدمتتون عرض کنم که، یه مدت کار گزارش نویسی کردم. گزارش همایش برای نشریات مینوشتم. آیا شما، فضایی بین دیدگاه من با خودتون میبینید؟ من آرمانی هستم و شما واقع نگر؟ من از یه ور بوم افتادم پایین و نمیدونم؟
به نظرم، فضای دانشجو معلومه. فضای کار معلومه. چیزی که معلوم نیست برای من مخاطب، اینکه نشریه به دنبال چیه؟ ( منظورمو توضیه میدم در باب هدف نشریه) در کامنت های قبلی ، برداشت میشد که شما بیشتر به دنبال کار دانشجویی هستین. "همیشه افراد به دنبال فعالیت هستن هیچ وقت فعالیت به دنبال افردا نمیره." واقعا شما دنبال تجربه هستین؟ دنبال یادگیری؟ برای خودتون یا برای جامعه؟ سوال من اینه، دانشجو برای شما چه نقشی داره؟ نظرات من در باب نشریه ای است که 10 با چاپ شده. نه اینکه بار اولش باشه. نظر هم دانش نیست. از فردی به فرد دیگه تغییر میکنه. این که داشنجو وارد کار نمیشه، کلی بحث داره. وارد اون نمیشم. ولی مشه گفت فضای دانشوو چیه. منم دانشجو هستم. رو مبحث میشه بعدا صحبت کرد.
براد سجاد جدید ساز ( کسی که اسم شما رو قبلا در نشریه فکر کنم دیدم و الان نیستین) با شما صحبت میکنم.
من یک مخاطبم. مخاطبی ساده برای نشریه. برای نشریه ای فرهنگی و البته تخصصی. نظر دارم. نشریه رو میخونم و نسبت بهش دیدگاه دارم. کلی میگم و من از روی طرح جلد نظر دارم تا تک تک کلمات. چون حق منه. چون نشریه برای منه. نشریه تا وقتی دست شماست برای شماست. شب بیدار بشین براش. بزرگش کن. ولی وقتی چاپ شد دیگه برای شما نیست. برای من مخاطبه. من انتقاد دارم از طرح جلد گرفته که برخی اوقات به دلیل نوع خواص اون، باعث میشه متن معلوم نباشه. یا وقتی که جوری صفحه بندی شده که بخشی از متن اون دیده نمیشه... ولی از کجا باید شروع کرد؟
نشریه رو میخونم. چون مال منه. چون بخشی از پولشو من دادم. بوجه داده شده به نشریه از شهریه منه... پس منو از این حق محروم نکن...
نشریه برای منه، چون رو ذهن اطرافیانم تاثیر گذار میتونه باشه پس میتونه شرایط زندگی من در دانشگاه رو تغییر بده. پس حق دارم بدونم اطرافیانم چه میکنن و چه میخونن. پس منو از این حق محروم نکن...
نشریات دیگرو هم میخونم. وخاطبشون هم هستم. ولی اونا تا حالا 10 با چاپ نشدن که براشون نظر بدم. پس هر وقت اونا هم 10 بار چاپ شدن، حق دارم نظرنو در موردشون بگم. و منو از اون حق نمیتونی محروم کنی.
آقای جدیدساز من که هیچ ربطی به موضوع ندارم از نحوه پاسخ گفتنتون، ناراحت که چه عرض کنم (نمی دونم چی بگم)... چه برسه به این مخاطب ساده
ماکه با هم وردرواسی نداریم تبلیغاتون کمه خیلی هم کمه، البته من کل مهندسی فرهنگی رو میگم نه فقط نشریه و این یه نقطه ضعفیه که از اول هم خودمون متوجهش بودیم نباید جای گله ای باشه اگه یه نفر نقاط ضعفمون رو بگه تو موردای دیگه هم اگه اشتباه میکنن خب میشه توجیهشون کرد دیگه خونه ی آخرش اینه که یه جلسه حضوری میذارید باهم صحبت می کنید
ای کاش، ای کاش، ای کاش که اینطور صحبت نکرده بودید من اعضای نشریه رو (همونطور که خودشون هم از ابتدا اعلام کردن) نقدپذیر، منطقی و صبور میدونستم، نقد های گفته شده هم که غیر منطقی نیستن شاید فقط به خاطر این باشه که از مشکلات کار و راه خبر ندارن، در کل ما باید تلاش کنیم که این مشکلات رو از سر راه برداریم اصلا دلم نمی خواد این طرز صحبت های شما رو به عنوان یه نفری که عضو اصلی نشریه و حتی عضو اصلی مهندسی فرهنگی بوده (و هنوز هم هست) بشنوم.
سجاد جدیدساز، کسی که 2 کامت طولانی مرقوم فرمودی با تو هستم:
کی شما رو به مبارزه طلبیده؟ این جمله ای در خور شماست؟؟؟!!! "غبطه خوردم به صبر نویسندگان روشنگر مشعل به دست که بعد از گذشت این یک سال و اندی، این چه دیدیست که به خود اجازه عرض اندام در مقابل این عظمت داده است." آری من حقیرم. با فکری بچه گانه. من دانشجو هستم و هنوز فکرم رشد پیدا نکرده. در تلاشتم که خود را رشد دهم. مشعل میخوانم به امیدی که بزرگ شوم. به امیدی که بفهمم. ولی شما میگی : 1-نشریه این چنین مخاطبی که تنها ادبیاتی به ارث برد را نمی خواهد 2-مخاطبی که از سر خشم بسراید، نمی خواهد 3-مخاطبی که از سر لجبازی یا شاید بازی در پی کامنت گذاریست، نمی خواهد 4-مخاطبی که به تمسخر عادت کرده، نمی خواهد 5-ای کاش حقیقی بودی تا باشی، اما اکنون می فهمم که همان بهتر که مجازی باشی تا نباشی
من هستم. میمانم، میخوانم و میگویم. نه برای تو... چون تو بالایی و مارو نمیبینی... چون رشد یافتی و ما کودکان رو تحمل نمیکنی. برای خودم میگم چون امیدی دارم و در تلاشم تا ناامید نشوم.
دعا میکنم تا بصیرتی داشته باشم تا این سیل تبلیغات مشعل و مهندسی فرهنگی رو ببینم. شما هم مارو دعا کن.
انقدر دعوا نکنید سر من!!! یا نه شاید به خاطر دل خودتان می جنگید!!
دوستان متاسفانه ما هنوز خیلی چیز هارو یاد نگرفتیم!!
هنوز یاد نگرفتیم که از حقمون چه جور دفاع کنیم یاد نگرفتیم به خاطر حقمون چه جور انتقاد کنیم و چه جور حقوقمون رو مطالبه کنبم یاد نگرفتیم یک منتقد چه جایگاهی داره و چه حدودی یاد نگرفتیم منطقی حرف بزنیم و یاد نگرفتیم که اگر منطقی حرف نزدیم منطقی باهامون حرف نمی زنن و نباید دلخور بشیم !!!
انقدر بی منطق رفتیم جلو که الان دیگه حرف حق نمی شنویم ادعا هم نکنید که می شنوید چون هیچ کدوم یک قدم از موضع خودتون عقب نرفتید.
اگر جویای اصلاح بودید و خواهان رشد یافتم بودیم باید محترمانه متناسب با شخصیت انسانی خودمون و ارزش مطوعاتی سخن می گفتیم . نه ان که وبلاگ نشریه رو به جای چاله میدان اشتباه بگریم و ادعای شیک داشته باشیم و نعره های بلند بکشیم!! و چاقو به دست بچرخیم و به هیچ کس رحم نکنیم!!
نه ببخشید هنوز خیلی چیز هارو یاد نگرفتیم!!
در ایتدای صحبت ها با تندی زیاد یک مخاطب ساده نشریه نقد های سازنده رو دریافت.
و بقیه کارها برعهده نشریه و گروه نشریه خواهد بود این که این نظر که از یک مخاطب به ما رسیده رو چه طور ارزیابی کنن و چگونه اجرایی.
امید وارم حدود رو بشناسیم و نخوایید که صورت جلسه های نشریه رو تقدیمتان کنیم!!
اگر هم مشتاق هستید که با روند نشریه و اهداف اون آشنا بشید خوشحال میشیم حضوری در خدمتون باشم.
و اگر مایل هستید مانند سایر دوستانی که در حال پیوستن به نشریه هستن مقاله ای اماده کنید و بعد از امتحانات برای میل نشریه بفرستید موضوع با خود شما.
ممنون از انتقاد هاتان ممنون از همراهی های شما ممنون از نظرات شما هر چند تند ممنون از حضور گرم همه ی شما
سلام در حقیقت اگر این...حاکم ر برابر خودش نیرویی قوی و قدرت مند احساس میکرد،کار به اینجاها کشیده نمیشد(شایدم هست ولی چون خیلی ضعیفه به حساب نمیارنش!!!،شوخی بود)
منظور از نقد چیه؟نقد یعنی عیب های پنهان را بیان کردن!!aعیبهاییی که توسط شماها دیده نمیشه!!! الحمدالله همگی در نشریه یه سمتی دارن،و باهم دیگه درگیر!!!یا قبلا بودن الان نیستن!!! شما دوستان فرهنگی بهتر میدونید نقد باید در حد استعداد و توانایی و شان گروه یا افراد باشه!!!غیر از اینه روحیه نقد پزیری باید بالا باشه یا حلت دوم شماها این مسئولیت رو قبول کردید،اما هیچ گونه احساس تعهدی بهش ندارید!!! این نقد پزیری شما رابطه رو با افراد مرتبط با نشریه خدشه دار میکنه بببخشید اینو میگم نوعی جهل میشه دیگه چی میشد افراد دیگه روهم دعوت کنید،تحویل بگیرید،ببینید که هستن کسانی که میتونن بهتر کار کنن ولی دست هایی در کار بوده،روابطها باعث شده نتونن بیان،!!! برای اینکه بتونین راحت تر نقدهارو هضم کنید رابطتون رو با دیگر دوستان که میخواهید باهاتون مشارکت کنن رو کمتر کنید،خودتون رو محدود به یه اتاق نکنید،یه خورده از اتاق فکرتون فاصله بگیرید
این جمله میگه "انقدر دعوا نکنید سر من!!!" یعنی این کامت از جانب شخصیت حقوقی نشریه هست نه یه فرد...
"نه ان که وبلاگ نشریه رو به جای چاله میدان اشتباه بگریم و ادعای شیک داشته باشیم و نعره های بلند بکشیم!! و چاقو به دست بچرخیم و به هیچ کس رحم نکنیم!!"
یعنی باور کنم ، این جمله رو نشریه مشعل میگه؟!!! یعنی مشعل با این ادبیات سخن میگه؟!!! کم کم داشتم به این فکر میکردم که شاید بشه با ادبیات مشعل کنار اومد و در اون مورد بحث نکرد، ولی الان تمام دیوار آرزوهام فرو ریخت...
ای کاش، ای کاش ای کاش... این جملات از طرف فرد دیگری بود. هر کی، حتی من... ولی مشعل نمیگفت...
ای کاش، ای کاش ، ای کاش "متناسب با شخصیت انسانی خودمون و ارزش مطوعاتی سخن می گفتیم ."
سجاد جدید ساز گرامی مدت ها مدیر مسئول نشریه مشعل برای مدتی سردبیر مشعل هیئت تحریریه مشعل و الان هم فارغ التحصیل :
بسیار بسیار ممنون از نقد سازنده شما از من وآموزش های حین کار برای گروه مشعل. بسیار استفاده کردم...
بسیار ممنون که به هر ادبیاتی که میتونستی توهین کردی... ممنون. بسیار نکته های جدید یاد گرفتم...
اگر چه هنوز، از نوع کامت گذاشتن شما، از ابتدا در تحیرم. ولی خب، میپذیرم که هر کسی سبکی در نوشتن داره. این رو میدونم و قبول کردم که همه جمع شدیم که چیزی یاد بگیریم. یه دنیا ممنون
من هم یه چیز یاد گرفتم که برای شما میگم:
یه بزرگ ، فرنگ دیده ای که تو اونجا تدریس میکرد، به من یاد داد که هر وقت خواستم ایمیل بزنم یا نظری بدم، ابتدا اون رو بنویسم، بعد برای مدتی اون رو کنار بذارم و مجددا برگردم و بخونم تااگه زمانی از رو ناراحتی و عصبانیت چیزی نوشتم، بتونم حذفش کنم تا بعدها پشیمون نشم....
سلام بر نشریه محترم مشعل. نشریه ای تخصصی و فرهنگی:
اگر چه هنوز متحیر هستم. ولی بر خود دیدم که نظر بدم... چرا که با هدفی این کار رو میکنم و برای هدف خودم احترام قائل هستم. میدونم که لایق بهترینم. پس برای رسیدم به بهترین تلاشمو میکنم و نظر میدم تا اگه مفید بود بتونه کمک کنه. ذهن من، سطل زباله نیست که هر کسی از راه رسید چیزی به درونش پتاب کنهو ذهنم رو جوری پرورش دادم که به بهترین ها تمایل داشته باشه. و مشعل رو هم انتخاب کردمو برای همه چیزش خودمو شریک میدونم.... و همانند بقیه برای خودم سهمی قائلم.
نشریه مشعل، 3 نکته جالب در کامنت شما بود، که میخواستم نظرمو در موردشون بدم. "نه ببخشید هنوز خیلی چیز هارو یاد نگرفتیم!!" جمله قشنگی بود پس در راشتای همین توضیح میدم:
1-"امید وارم حدود رو بشناسیم و نخوایید که صورت جلسه های نشریه رو تقدیمتان کنیم!!" نکته ای که وجود داره اینه که خیلی از اطلاعات محرمانه هست و خیلی دیگه نه... امید وارم بتونیم بین این دو تفاوت قائل بشیم. موردی که من از شما خواستم مطمئنا اطلاعات محرمانه نبوده.... من هم صورت جلسه نخواستم... چرا که جای اون در پیش شما امن تر هستش. میترسم این طرز فکر بعد ها به چیزی تبدیل بشه که الان در سازمان ها دیده میشه و اونا ماموریت سازمان خودشونو بسیار محرمانه میدونن!!! و چه بد...
2- "اگر هم مشتاق هستید که با روند نشریه و اهداف اون آشنا بشید خوشحال میشیم حضوری در خدمتون باشم." اگه واقعا مشتاق هستین بفرماید. دعوت کنید و زمان بدین. چرا همینطوری میگین... من ربای خودم ارزش قائل هستم و بدون دعوت جایی نمیرم.
3- " و اگر مایل هستید مانند سایر دوستانی که در حال پیوستن به نشریه هستن مقاله ای اماده کنید و بعد از امتحانات برای میل نشریه بفرستید موضوع با خود شما." این جمله اصلاخوب نبود، چون اولین چیزی که به ذهن آدم میرسه اینه که شما هدفی ندارین وصرفا یه چیزی چاپ میکنید. اگه اینجوری نیست پس بهتر بود میگفتین من برم برای نشریه نخود سیاه جمع کنم.اونجوری لااقل میدونستم دارم چیکار میکنم.... چون مطلبی که همین جوری جمع بشه، نباید چاپ بشه. خدمتتون عرض کرده بودم که، من یه مدت گزارش نویسی کردم. پس با حداقل ها آشنا هستم.
جناب مخاطب ساده گرامی نشریه مشعل: فقط یه بهانه بودی! در تک تک کامنت ها یی که نوشتم، گفته اون بزرگ فرنگ رفته در جلوی چشمام بود. تو در تحیری؟ من هم در تحیرم. دلیلش را خوب می دونی احتمالا من را خوب می شناسی. ادبیاتم رو هم دقیقا باهاش آشنایی. تغییر کردم؟ آره تغییر کردم. ولی این رو بدون که در تمام جملاتم هدفی رو دنبال می کردم راستش دیگه از حرف زدن خسته شدم. مهم نیست که این رو بدونی که مخاطب اون کامنت ها تو نبودی. تو بهانه ای بودی برای حرف هایی. قرار بود یک سری دیگه به خودشون بگیرن. نگرفتن؟ تو به خودت گرفتی؟ باشه. من میرم تمام کامنت هایی که نوشتم رو حذف می کنم. از تو هم عذرخواهی می کنم. دلیلش؟ فقط همینو بگم که دیگه راهی به ذهنم نمی رسه. فعلا همه چیز رو واگذار کردم به تقدیر. از خیلی چیزها خداحافظی کردم. از کامنت گذاشتن هم خداحافظی می کنم وقتی می بینم که ... بگذریم ببخشید که تو رو برای رسیدن به اهداف خودم ناراحت کردم و ممنون از نقد ها و راهنمایی هایی که البته گاهی (فقط گاهی) ناامید کننده بود. مخاطب ساده محترم! ... هیچی ... و باز هم سکوتی در پی نرسیدن به هدفی ... خداحافظ
سلام بر نشریه مشعل. نشریه ای تخصصی و البته فرهنگی:
یه مورد اول که ناشی از تحیره. اونم اینکه، آقایی به نام جدید ساز فرمودند که شما دیگه جواب کامنت نمیدین. ولی کامنتی در جواب من مرقوم شد. ای کاش به حرف قدیمیا هم گوش داده مشد. حداقل به احترام اشون هم نباید کامنتی گذاشته میشد. بگذریم...
1- باز متوجه نظر من نشدین. من مشارکت نخواستم. خواستم بدونم جایگاهم کجاست. همین! ( البته برای پاسخبه ایننیاز به صورت جلسه نیست!)
2- بابت ایمل هم به روی چشم. ولی بهتره شما تمام مخاطبین رو دعوت کنید نه فقط منو....
3- باز هم موردی جالب. مگه دارین روزنامه مینویسن که نویسنده پیدا میکنین بهش موضوع میدین؟ فکر کنم این روش درستی نباشه، شما محور بدین، مخاطبین مقاله مینویسن. اگه مورد قبول بود چاپ بشه... امتحان واینا که نداره.... اول مقاله بدیم، شماخوشتون بیاد یا نه. بعد فکراتونو بکنید بگید رو چه موضوعی نوشته بشه. این باعث همین اتفاق اخیر تو این نشریه میشه که یهو فقط یه نفر همه چیزومینویسه... ( البته این شماره که 2 نفر بود، ولی روند به سمت تک قطبی بودن پیش میره!)
ممنون که من بهونه بودم. ممنون که من همچون گوشت قربانی لگد مال شدم. ممنون که دیواری کوتاه تر از من پیدا نکردی... وجودم متعلق به شماست.... چون نمیدانم مخاطب از برای نشریه ارزش پیدا میکند یا نشریه از برای مخاطب؟؟؟!!! و تحیری شگرف....
ممنون که همچون دری بودم که به او گفتی و او را زدی تا دیوارها حساب ببرند چرا که در قابل تعویض است ودیوار پا برجا....
ممنون که شیشه های این اتاق را شکستی تا شاید برخی افراد بهخودشون بگیرند بعد در کمال آرامش شیشیه خورده ها را جمع کردی... ولی یکم سرت رو بالا بگیر، جای خالی شیشه های شکسته شده هنوز معلوم است. انگار سوز می آید، سوزسی بس نا جوانمردانه سد... از بین پنجره ها و بین فاصله بین شیشه های شکسته... این سوز یاعث سرد شدن شما و اینجا شده، عزیزم پنجره ها رو تعمیر کن... کسی قد بلندی نداره که بتونه این کارو بکنه، کار ناتمام روتموم کن، حتی اگه سردته، بعد برو...
شیشه ها یکی یکی فرو می ریزند. قهقه های مستانه را می شنوی؟ یا شاید آدرس یا کروکی می خواهی! مخاطب ساده! من قدم به قدم با مشعل راه رفتم، جلو بردمش. پروراندمش. پرواز یادش دادم. هویت دادمش، تا هویت دهد مرا. تا پرواز کردن به من آموزد. تا مرا جلو ببرد. تا بتواند بپرواند. تا بتواند کسانی را گرداگردش جمع کند تا تنها نرود. افسوس که ... سنگ برداشته ای که چه؟ ... مشعل؟ مشعل را به کسی سپردم که از من لایق تر بود. یارانی گشتند، پولادین. عظمی داشتند، آهنین. نه ... نه مشعل شیشه است، نه یارانش، نه مخاطبانش. ولی ... شیشه ها یکی یکی فرو میریزند. افسوس که ... سوز؟ سوز سرما؟ آری سوز سردیست. تمام بدنم یخ زده. نمی بینی لرزش لبانم را. گرچه خود نمی دانم این لرزش سرماست یا ... پا ... پاهایم می سوزند. تکه های شیشه هایی که یکی یکی فرو می ریزند و باید جمع شوند. افسوس که ... نمی دانم قصه مزرعه حیوانات را خوانده ای ... بگذریم بنشین تا قصه برایت بگویم: ما بودیم. افسوس که ...
خیلی برایم جالب بود. باامروز، تقریبا نزدیک به یک هفته هست که به این بلاگ سر میزنم. جالب اینکه، هر وقت میام تعداد بازدید هارو میشمارم. خیلی خوبه. فقط خودم سر میزنم.
پاسخحذفچه شکوه مشارکت و همکاری از مخاطبان دیده میشه.
دفعه قبل از زنانه بودن شکایت کردم. نقد نکردم و فقط پیشنهاد دادم. فریادی زدم ولی صدایی نشنیدم. خودم بودم و خودم. فریادم برای این بود. برای این تنهایی بلاگ... برای اینکه نمیدونم مخاطب مهم بود یا نه. اگه نه، چرا بلاگ. اگه آره، پس کجان این مخاطبان. شوق من برای نوشتن فعلا کور شده وقتی اینهمه توجه رو دیدم. البته به روی خودم نمیارم که تو این شماره، اینگار فقط یه نفر مطلب نوشته. ایشالا ذوق بقیه هیئت تحریریه محترم کور نشده...
سلام
پاسخحذفخب راست میگن دیگه چرا سر نمی زنید!!!!!!!!
مخاطب همیشه مهمه!! اما اول باید خودش این رو باور کنه!!
و در کنارش ما باید سعی کنیم که این حس رو ایجاد کنیم.
یه رابطه دو طرفه!!!
شوق هر کس برای فریاد زدن و نوشتن به ندازه دردیه که احساس می کنه!!
کلا دو تا مقاله بود یکیشو من نوشتم یکیشم خانم بخشی!!!
کاش صاحب خونه، یکم مهمون نواز بود.فقط یکم!
پاسخحذفنمیدونم این ذوق کور شده چجوری بر میگرده....!
تذکر بعدی این که، کاش این بلاگ فقط برای این نبود که بعد از چاپ شدن نشریه، بگیم خوب بود یا بد. این اسمش ارتباط نیست. این اسمش توهین به مخاطبه. چون بهش میگین اینیکه من گفتم خوب بود یا بد... کاش مخاطب در قبل از چاپ هم مجال تنفس در این قفس رو داشته باشه و بتونه حرف بزنه. این انتظار زیادی نیست. اصلا...
نکته بعد، اگه من اشتباه میخونم بفرمایید : نشریه تخصصی فرهنگی مشعل
اسمی زیبا، و ادبیات نوشتار در حد روزنامه همشهری.
اگه در اسم این نشریه واژه "تخصصی " نبود. نشریه عالی بود ولی....
سلام بر شما!!
پاسخحذفصاحب خانه همه کسایی هستن که مرتبط با نشریه مشعل هستن.
توهین!! کی تونسته چنین جسارتی انجام بده!!
«کاش مخاطب در قبل از چاپ هم مجال تنفس در این قفس رو داشته باشه و بتونه حرف بزنه. این انتظار زیادی نیست. اصلا...»
چه دل پری!! انقدر موضع گیری برای «یک مخاطب ساده»!!
برای رها شدن از این قفس از این فضای تاریک از این حصار هایی که هیچ راه رهایی نداره!!! شما چه پیشنهادی دارید؟؟
مشتاقانه منتظر تنفس بعدی شما هستیم!!
ذهنیتتون رو از واژه تخصصی توضیح بدید تا بتونیم دربارش شفاف صحبت کنیم!!
باتشکر از پیگیری خوب شما!!
وجودتان روشنگر
توهین رو او کسی انجام میده که جواب کامنت آخر من، تو پست قبلی رو نداد. این کار بی ارزش نشون دادن مخاطبه... کسی که وقت گذاشته و سوال پرسید. کسی که براش مهم بوده که بدونه.... کسی که علاقه به مشارکت داشته... کسی که رشد نشریه رو رشد خودش میدونسته... کسی که فکر میکرده در مقابل فرهنگ مسئوله... کسی که...
پاسخحذفبرای این تنفس راحت، بعد از هر دم، بازدمی نیازه... ما هی دم دادیم، باز دمی نیومد... پس تنفسی صورت نمیگیره... کار سختی نیاز نداره، یه رهگذر هم باشه که دم مخاطبان رو بازدم بده، کار رو روال میوفته... به همین سادگی....
نشریه واژه سنگینی رو به دوش میکشه، تخصص. یعنی مطالبی از طرف متخصصین برای متخصصین. برای افراد خبره و باری کسانی که میفهمند... این وجه تمایز بین نشریه با سایر نشریات هستش. تخصص عموما از دل علم میاد. از دل آکادمیک. یعنی افرادی دانشگاهی با دیدی متعالی و ادبیاتی متعالی. پس این قشر را احترامی باید. به کار بردن ادبیاتی محاوره گونه و خارج از چارچوب :
-آکادمیک
-فرهنگی
-ادبی
-هدفمند
-....
در خور نیست.
گفتم هدفمند.... توضیحاتش رو به دم بعدی موکول میکنم. این بار زیاد دم گرفتم. میترسم برام مشکل پیش بیاد.
پاراگراف اول درسته!! نه توجیهی و نه توضیح خسته کننده ای!! باید جواب داده میشد که متاسفانه داده نشد!!
پاسخحذفرهگذر!! در شرایط دانشجویی همه رهگذر هستیم!!
شما بازدمی بودید برای یک دم عمیق!! که به سختی تبدیل به یک تنفس شد!!
امید واریم با توکل بر خدا باز دم گروه مشعل برای دم شما و امثال شما تبدیل به تنفسات زنده کننده ای بشه!!
تعریفتون در باره واژه تخصصی کاملا درسته!!
اون فضا رو بیارید داخل دانشگاه با ویژگی های خاص دانشگاه و دانشجویی مقایسه کنید.
بی شک متن ها دارای مشکلاتی هست اما این رو خوبه بدونیم در سه شماره ترم جاری تمام افرادی که متن نوشتند دانشجویان مدیریت فرهنگی هنری بودن.
به عبارتی متخصصان رشته فرهنگی در فضای دانشگاهی با شرایط خاص خودش.
بحث زیاد داره اگر مایل باشید ادامه می دیم!!
من برای از ادامه دادن خوشحال میشم. دوست دارم شرایطی بشه ما بقی مخاطبان و دوستداران مشعل هم نظرشونو بدن و به تنفس کمک کنن...
پاسخحذفدوست ندارم اینو بگم، ولی از صحبت ها این جور بر میومد که من باید بگم : و چه بد ... و چه ناراحت کننده... دوستانی از رشته مدیریت فرهنگی و .... رشته آماده، دانشجو آماده، دانشگاه آماده و از همه مهمتر نشریه آماده و هیچ؟؟؟!!!
به همین صراحت لحجه : چه دید محدودی در این نشریه هست...
سام
پاسخحذفخسته نباشید،چه کولاکی
اکثرا سر میزنم ولی یه صفحه تکراری میبینم و خسته کننده نه مقاله ای نه نشریه ای نه ....اصلا به من چه ربطی داره
ولی الان که داشتم دقت میکردم
یک مخاطب ساده+گروه تخصصی فرهنگی مشعل
ساعتهای بحث رو طوری انتخاب کردن که وقتی یکی نظر خودشو گفت بعدی بلافاصله با نظر خودشو بگه
همگی در یک تاریخ و در یک ساعت
از قدیم گفتن باید رجل عمل باشید
شوخی کوچک بود
موفق باشید
ارزوی سربلندی نشریتونو دارم
خدمت یک مخاطب ساده گرامی:
پاسخحذفسلام بر شما
فضای فرهنگی دانشگاه فضای تجربه است.
فضای یادگیری و یاد دادن.
نشریه مشعل خوشحال خواهد شد تا با نگاه شما و اندیشه شما آشنا بشه.
کلمات با بار ارزشی از نگاه افراد معانی خاصی داره!!
تا محدود رو چه تعریف کنید!!
تا بدین جا
نگاهتون از خیلی از واقعیات دوره به شدت محاصبه ای به مسایل نگاه می کنیم فکر نکنم علوم انسانی خونده باشید!!!
امید بر همکاری های بیشتر
ان شا الله
وجودتان روشنگر!!
سلام و درود
پاسخحذفپیگیر کامنت های این پست بودم و به سرانجامش فکر م یکردم و آنچه در ادامه می آید صرفا برداشت شخصی من از اتفاقات بالاست
ای کاش تاب تحمل انتقاد -حتی در بدترین سطحش نامنصفانه و یکسویه- را داشتیم تا با یک انتقاد کاملا منطقی و صحیح یک مخاطب ساده نشریه که از عدم ارتباط بین مخاطب با نشریه و دوری وی حتی در بلاگی که دیر به دیر آپ می شود؛ اینقدر بر آشفته نیم شدیم و به راحتی م یپذیرفتیم که آری این ضعف است و باید برطرف شود، نقطه ای که به نظرم زیاد بهش فکر نشده و اگر هم شده خروجی ای ما ندیدیم، حتی ساده ترین نوع می توانست به این صورت باشد که عناوین شماره های بعد در هر شماره بیاید و از مخاطبان خواسته شود اگر مطلبی دارند بنویسند ..
البته این اتهام را نمیزنم که شما نپذیرفته اید اما آنچه که من دنبال می کردم گویی با حس خوبی پاسخ داده نمی شد -امیدوارم که من اشتباه کرده باشم و اینطور نبوده باشد-
به امید پیشرفت بیش از پیش نشریه مشعل که نظر بنده را درباره آن بیشتر از همه می دانید ..
ارادت: صابر خسروی
خدمت centگرامی:
پاسخحذفسلام بر شما
سلامت باشید
مقالات گذاشته شده می تونید دانلود کنید.
ممنون از حضورتون
وجودتان روشنگر!!
خدمت صابر خسروی گرامی:
پاسخحذفسلام بر شما!!
در بحث ها خیلی از نقاط ضعف و قوت خودمون رو پیدا می کنیم
و حد اقل در این بحث نشریه مشعل خیلی از نقاطی ضعفی که باید بررسی کنه رو پیدا کرد.
خیلی از موضوعات و ریشه یابی مشکلات باید در جلساتی حضوری مطرح بشه!!
ان شا الله طی هماهنگی ها زمان جلسات رو در وبلاگ خواهیم گذاشت.
این وبلاگ با چاپ هر شماره آپ میشه!!
برای سیر موضوعات هم برای ترم آتی باید برنامه ریزی بشه و اگر در صلاحدید گروه مشعل باشد حتما در وبلاگ مطرح خواهد شد.
با تشکر از حضور شما
وجودتان روشنگر
تا علوم انسانی خوندن رو چی تعریف کنید...
پاسخحذفنشریه "تخصصی" و "فرهنگی" در دانشگاهی با عنوان " دانشگاه علم و فرهنگ" جایی که دارای جمعی دوستار پژوهش به نام "مهندسی فرهنگی" هستش و دانشجویانی با عنوان " مدیریت فرهنگی و هنری" در مقطع کارشناسی و "مطالعات فرهنگی" در مقطع کارشناسی ارشد تو اون تحصیل میکنن. بعد این نشریه 10 شماره چاپ شده. تاکید میکنم 10 شماره.... چشمان بسته و نگاهم از واقعیت دوره، پس این واقعیت کجاست... این واقعیت چیه که من نمیبینم؟؟!!! لطفا منو روشن کنید، تا با دیدگاه واقعیت گرانه آشنا شوم...
این همه امکانات و گروهی قلیل در تصمیم گیری... باور کنید محدودیم، محدودیم و باز تاکید میکنم، محدودیم!
"فضای فرهنگی دانشگاه فضای تجربه است. " این جمله حاصل چه تفکری هستش؟ امید وارم سپری برای پنهان شدن نباشه و یا فضایی امن برای پوشش نحوه کارکرد!
زیباست اگر ابسانها بتوانند هر چند وقت یکبار، پا از قلعه امن و سپر واژهها و تصورات خودشون بیرون بذارن تا ببینن دنیا چه رنگیه!!! ( اول هم خودم)
واقعیت دقیقا از همون جایی آغاز میشه که دانشگاه علم و فرهنگ با داشتن دانشجویان ارشد مطالعات فرهنگی هنوز نتونسته از لحاظ متنی و محتویی یک نشریه رو همراهی کنه!!
پاسخحذفمشکلات فرهنگی رو باید متخصصینش حل کنن!!
و اون متخصصین از همین جا ها باید آغاز کنن.
بنده خدایی حرف خوبی می زد می گفت:
همه فکر می کنن که چون موضوع موضوع فرهنگیه می تونن وارد مساپل فرهنگی بشن درصورتی که مساپل فرهنگی و ابعاد آن بسیار پیچیده است با ماشین سر و کار نداری با انسان مواجه هستی که در هیچ قالبی قرار نمی گیره همیشه استثنا داره!!
نشریه با سختی هایی که داره فعالیت می کنه و متن هایی درونش هست که نوشته خود افراده ذهنیت افراده از برداشتی که از موضوع داشتن و مطالبی که می خونن و این ارزشمنده.
همین باعث ایجاد فکر و اندیشه میشه !!
با تشکر
کسی با ارزش بودن رو نقض نمیکنه ولی نبودافرادی و مقالاتی از دانشجویان کارشناسی ارشددراین نشریه، نشونه چیست؟ تبلی اونا یا تنبلی نشریه؟ اصلا کی میدونه چنین نشریه ای داره چاپ میشه؟!!!
پاسخحذفعلم هیچ وقت با یه جمع حداکثر 10 نفری تولید نمیشه، شکوفا نمیشه و با حتی بیان هم نمیشه.... فکر در کی باید ایجاد بشه؟ در شما؟!!! اگه دنبال ایجاد فکر هستین، کارگروه تخصصی فرهنگ راه حل بهتری برای شماست... هفته ای 2 ساعت. کسی هم زحمت چاپ نمیکشه...
اولین انتقاد این بود و هتوز هم هست... اگه نشریه تخصصی هستین چرا فقط خودتونین. اگه نه تخصصی نیستین اون اسم در بالای نشریه چیست؟!!!
با سلام و عرض خسته نباشيد خدمت مخاطب محترم مشغل
پاسخحذفبه عنوان عضوي از هيئت تحريريه؛از اينكه شاهدم مخاطبي تا به اين حد مصر پيگير روند و فعاليت هاي نشريه است بسيار خرسندم و اميدارم اين پيگيري ها همچنان ادامه داشته باشد .
اما...مي فرماييد نشريه ناشناخته مونده و كسي اطلاع نداره كه همچين نشريه اي وجود خارجي داره؟ واين ناشناخته موندن همش كوتاهي اعضاست؟ايا به اين موضوع اعتقاد ندارين كه در جامعه دانشجويي ما نوعي رخوت در انجام فعاليت بيشتر وجود داره؟؟؟مثالي مي زنم ،در ترم پيش ما جلسات فرهنگ پژوهي برگزار كرديم ،تبليغ هم صورت گرفت،فقط دو نفر غير از جمع نشريه در اون شركت كردند .خود من افرادي را مي ديدم كه از برگزاري جلسات فرهنگ پژوهي اطلاع داشتند اما حاظر نشدند حتي يكبار در جلسات شركت كنند!!!!خب حالا همين وضعيت را در مورد نشريه در نظر بگيريد؛ما چه بايد بكنيم؟
اگر شما بوديد چه مي كرديد؟؟؟
از شما خواهش مي كنم براي استفاده بهتر از انتقادهايتان راه حل نيز پيشنهاد بفرماييد
موفق و مويد باشد
همیشه افراد به دنبال فعالیت هستن هیچ وقت فعالیت به دنبال افردا نمیره.
پاسخحذفشاید تبلیغات نشریه کم باشه اما انقدر هم کم رنگ نیست که افردا مختلف در زمینه های مختلف اون رو نشناسن!!
تولید علم!!! چنین ادعایی خیلی بزرگه!!
چنان بیان می کنیم که انگار نشریه یک گروه مخوفه!!
نشریه فضاش برای ورود دانشجویان علاقمند بازه هر کسی این توانایی رو در خوش می بینی ما خوشحال میشیم باهاش همکاری کنیم!! و حتی اگر علاقمنده و میخواد در این فضا حضور داشته باشه ما در کنار هستیم.
به به، عضوی جدید از هئیت تحریریه در این قفس ارتباطی ( وبلاگ)، سلامی گرم خدمت شما:
پاسخحذفسرکار خانمPOOM
6 تا نشانه میگم، شما بگید کدومش هست که من چشمانم رو بیشتر باز کنم تا بهتر اونا رو ببینم. بعد خود شما، بگید این موارد به کی مربوط میشه. مخاطب یا ....
1- اولین چیزی که خیلی برام جالبه، تعداد لینک های وبلاگ های دیگر تو این بلاگه. من چشمام چیزی رو در گوشه کنار این قفس نمیبینه... شما دیدین آدرس بدین.
2- به دنبال مورد 2، به غیر از چند بلاگ، آدرس این قفس و لینک اون تو بلاگ های دیگر رو هم نمیبینم. اگه هست آدرس بدین.
3- به غیر از این قفس، جایی دیگه ( بلاگ های تخصصی و جامعه شناسی، مطالعات اجتماعی، فرهنگی و...) رو ندیدم از افراد و هیئت تحریریه این بلاگ با اسم وزین "نشریه تخصصی مشعل" ابراز عقید کنند. به قول خودمون کامنت بزارن و دیگران رو دعوت کنن. اگه شما دیدین آدرس بدین.
4- بردی تو دانشگاه ندیدم که برای نشریه باشه، یا بردی برای مهندسی فرهنگی ندیدم که مشعل توش نور افشانی و جلب توجه کنه... اگه هست، با رسم کروکی، ادرس بدین.
5-تبلیغاتی برای جذب مخاطب، نویسنده، مقاله و ... تو دانشگاه ندیم. از تو سلف و نمازخونه گرفته تا دم دفتر مدیریت و آمفی تئاتر... اگه نصب هست و من ندیدیم لطفا با رسم کروکی آدرس بدین.
6-در زمان فروش نشریه مشعل، البته نشریه تخصصی مشعل، به غیر از یه آدمک، که تو دهنش پول میریزیم و نشریه رو از تو چشش در میاریم و میبریم، چیز دیگه ای ندیدم. حتی یه کاغذ و یا یه استند، بنر ، .... اون بیچاره ، اگه میتونست حرف هم بزنه دیگه این کارو نمیکنه. پس دانشجوها چجوری با این نشریه بیشتر آشنا بشن... اگه چیزی دارین بیشتر آدرس بدین. ( برای این مورد کروکی رسم نکنین)
این مربوز به بخش اول... اول مخاطب بیاد، نشریه معلوم بشه، معروف بشه، بعد رو قسمت مقاله و عضو وهیئت تحریریه، مجالی برای تنفس و صحبت هست.
گروه تخصصی فرهنگی مشعل، چند درصد از 4800 دانشجو علم وفرهنگ شما رو میشناسن؟ چند درصد از 150 دانشجوی مدیریت فرهنگی هنری؟ آمار دارین؟ ادعا باید اثبات بشه. با عدد و رقم! از تیراژ 200 تایی شما، چنتا فروش میره؟!!! چند تا میمونه؟ آیا مبلغ درآمد باتعداد فروخته شده برابره؟
پاسخحذفنکته بعد هم که مخوف نیستینو ولی من هنوز نتونستم تصمیم گیری کنم که شما رو چی صدا کنم.
gang of farhangi
یا
gang of 409
مخوف نیستین، یه گنگ تشکیل دادین. ( در ادبیات این لغت کمی تفکر بد نیست)
نکته بعد، تبلیغات نمیخواین؟ ببخشد، ببخشد، تو قیاس صنعتی، شما مگه دارین هواپیما بوینگ تولید میکنید که همه جلو در کارخونه صف بکشن تا تازه بتونن سفارش بدن که 3 سال دیگه تحویل بگیرن و یا مگه دارین پراید تولید میکنید که همه مجبور باشن از شما بگیرن یا آرزوی کار تو اونجا ها رو داشته باشن؟
تو اشل کوچیکتر هم، میشه به ساندیس اشاره کرد. تو ساندیس ها هم، هم ساندیس "روح افزا" هست و هم "تپل نوش" و هم آب میوه تک دانه! شما کدومشین که نیاز به تبلیغ ندارین...
تو قیاس فرهنگی هم این همه کالای فرهنگی وجود داره، ولی نکته مهم این جملست :
پارادایم فکری دانشجو چیه؟ شما کجا هستین؟
"افراد برای صرفه جویی و به منظور احتراز از زحمت اندیشیدن به هر جنبه از واقعیت، به افکار قالبی متوسل میشوند.( و. لیپومن)"
تبلیغ که نه، اونا رو هم که بیخیال، خواستن بیان، نخواستن نه... پس نشریه این وسط داره چیکارمیکنه؟!!! میخواد افراد خودش رشد کنن، باز هم تاکید: دو رهم جمع شدن ، تشکیل کار گروه تخصصی، و تبادل افکار، بیشتر باعث رشد میشه، هر ماه هم 200 برگه آ3 برای پرینت، مصرف نمیشه، و به اقتصاد ایران کمک میشه.
با سلام خدمت مخاطب محترم
پاسخحذف"در زمان فروش نشریه مشعل،... به غیر از یه آدمک، که تو دهنش پول میریزیم و نشریه رو از تو چشش در میاریم و میبریم، چیز دیگه ای ندیدم.... "
تبريك ميگم چه توانايي بالايي در تشبيه كردن داريد!!!اما چه تشبيهات تيره و تاري!چرا؟؟؟يعني اين قدر پخش مشعل مسخره است كه ارزش نداشته باشه تشبيهاتي بهتر نثارش كنيد؟!متاسفم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
برخورد هاي شما هر بار بيشتر از مسير نقد منصفانه خارج ميشه و نقدي كه از مسير خارج بشه تبديل ميشه به جدل و دعوا؛چيزي كه من از نحوه انتخاب ادبيات توسط شما احساس مي كنم .مطمئنا هدف همه ما پيشرفت روز به روز مشعله پس فك ميكنم بهتره از اين به بعد بيشتر ارامشتونو هنگام نفد كردن حفظ كنيد تا بشه با همكاري هم راههايي براي رفع نواقص كارامون پيدا كنيم.
ما روش هاي متفاوتي پيش رومون براي پخش مشعل داشتيم ،مي تونستيم مثل انديشه توي حياط كنار الاچيق پخش كنيم اما ما دنبال فضاي بهتري بوديم.داخل ساختمان، طبقه اول؛جايي كه از لحاظ فرهنگي به مراتب بهتر از الاچيق بود.و "ادمك" ما مظهري از احترام به مخاطبه،همين كه كسي به عنوان ناظر نيست كه شما پول بدي يا نه ،خودش نشونه احتراميه كه ما به مخاطبمون مي ذاريم كه به نظرم اصلا كار كم ارزشي نيست.
مخاطب محترم!
نمي دونم شما چند وقته كه در اين دانشگاه تحصيل مي كنيد اما بايد به اطلاعتان برسانم كه در اوايل هر سال در دانشگاه هفته اي ست كه در ان همه انجمن ها،كانون ها و مهندسي فرهنگي(قابل توجه: مهندسي فرهنگي كانون يا انجمن نيست و ما با نام دبيرخانه فعاليت ميكنيم)به معرفي و تبلبغ در مورد خودشون وجذب اعضاي جديد مي پردازند،كه ما هم سعي ميكنيم تا جايي كه مقدوره به معرفي و بيان بخش هايي از فعاليت هامون بپردازيم.
همچنين ما بنا داريم طي ترم اتي عضو گيري كنيم كه بر مبناي ان تبليغ نيز صورت خواهد گرفت.
مي فرماييد برد نداريم؛بايد عرض كنم كه بردهاي دانشگاه مخصوص انجمن ها و كانون هاست و اگر شما مشاهده كرديد كه به طور مثال نشريه رونشناسي تبليغ مي شه به اين خاطر كه مربوط به انجمن علمي روانشناسي ست.
در اخر خواهشمندم اگر تمايلي براي حضور و شركت در فعاليت هاي نشريه را داريد صراحتا اعلان بفرماييد تا بتوانيم از توانايي هاي شما درجهت رشد نشريه استفاده كنيم.
موفق و مويد باشيد
از اون جایی که احساس کردم کامنت من فقط از رو گویا خونده شده و اصلا توجهی بهش نشده لذا دوباره اون رو می نویسم -برا دل خودم!-
پاسخحذفسلام و درود
پیگیر کامنت های این پست بودم و به سرانجامش فکر م یکردم و آنچه در ادامه می آید صرفا برداشت شخصی من از اتفاقات بالاست
ای کاش تاب تحمل انتقاد -حتی در بدترین سطحش نامنصفانه و یکسویه- را داشتیم تا با یک انتقاد کاملا منطقی و صحیح یک مخاطب ساده نشریه که از عدم ارتباط بین مخاطب با نشریه و دوری وی حتی در بلاگی که دیر به دیر آپ می شود؛ اینقدر بر آشفته نیم شدیم و به راحتی م یپذیرفتیم که آری این ضعف است و باید برطرف شود، نقطه ای که به نظرم زیاد بهش فکر نشده و اگر هم شده خروجی ای ما ندیدیم، حتی ساده ترین نوع می توانست به این صورت باشد که عناوین شماره های بعد در هر شماره بیاید و از مخاطبان خواسته شود اگر مطلبی دارند بنویسند ..
البته این اتهام را نمیزنم که شما نپذیرفته اید اما آنچه که من دنبال می کردم گویی با حس خوبی پاسخ داده نمی شد -امیدوارم که من اشتباه کرده باشم و اینطور نبوده باشد-
به امید پیشرفت بیش از پیش نشریه مشعل که نظر بنده را درباره آن بیشتر از همه می دانید ..
ارادت: صابر خسروی
سرکار خانم Poom
پاسخحذفباز هم سلام، سلامی گرمتر از بار قبلی:
قبل از خوندن کامنت من، بهتره کامنت قبلی رو یبار بررسی کنید. به دل من که نشست.
چند نکته اساسی:
1- "يعني اين قدر پخش مشعل مسخره است كه ارزش نداشته باشه تشبيهاتي بهتر نثارش كنيد؟!متاسفم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!" جمله ای جالب بود. کسی از مسخره بودن تعبیری بیان نکرد. مسئله یه چیزه... کسی که جو میکاره، نباید انتظار برداشت گندم داشته باشه. مطمئنا این روش پخش مشکلی نداره... ولی شما به دنبال چی هستین با این روش پخش؟!!! هدف احترام به مخاطبه؟ همین؟ نمیخوام این جمله رو بگم که با این حرف شما ، میشه برداشت کرد که کار نشریات دیگه توهین به مخاطبه!!!! چه بد و گستاخن اون نشریات....
اگه اینجوری میفروشین، به همین قدر هم باید اکتفا کنید... و انتظارات بیشتری نداشته باشین. اگه انتظارات این نشریه همینقدره که الان هست... در مسیر فروشتان ایشالا ثابت قدم باشید... من نمیدونستم هدف از فروش نشریه پول گرفتنه، من فکر میکردم برای شما این راهی برای ارتباط بیشتر با مخاطبه... یعنی جایی که نویسندگان و یا هرکسی دیگه، رو در رو با مخاطبان مجال صحبت کردن پیدا میکنه و از نظرات اونا به صورت مستقیم اطلاع پیدا میکنه و اگه جلسات هم اندیشی و یا کارگروهی داره با اونا در میون میذاره... عدم توانایی من در تشخیص این موضوع را بزرگوارانه ببخشد.
ایشالا به مهندسی فرهنگی هم برد میدن که شما بتونید تبلیغات کنید.
بعد یه سوال، این اول سال که این هفته تشکیل میشه، اول سال تحصیلیه یا اول سال شمسی و یا میلادی؟ میخوام از امسال دقیقتر این موضوع رو ببینم...
در آخر اینکه؛ دعوا نداریم. من نظرمو میگم وشما نظرتونو. هر کی با یه زبونی این کار رو میکنه. زبون من هم اینجوریه. آخه من این ادبیات رو انتخاب کردم. وقتی ادبیات نشریه تخصصی و فرهنگی که تو دانشگاه علم و فرهنگ چاپ میشه، کمی به سمت محاوره ای بودن پیش میره ( عرض کردم کمی) من مخاطب هم یاد میگیرم. الن باید خوشحال باشید که تونستین رو یه مخاطب تاثیر گذار باشین.
سعادتو موفقیت روز افزون شما رو آرزومندم.
سعی کنیم همه منصف باشیم!!!
پاسخحذفدعوا چرا آروم باشید دوستان و از مصاحبت با یک دیگر لذت ببرید!!!
کلی خندیدم وقتی نتونستید کلمه ای پیدا کنید و نمی دونستید مارو چی صدا کنید و از gang of farhangi//gang of 409
استفاده کردید یاد گروه های مافیا افتادم!! خیلی جالب بود.
بعد افکار رفت به سمت صحبت های شما
یا ما باند هستیم خودمون خبر نداریم یا نیستیم که نیستیم حد اقل نشریه این طوره ۴۰۹ اهالیش بیان دفاع کنن!!
اگر هستیم یا شمارو راه ندادیم ناراحتید دارید سر ما خالی می کنید یا راه دادیم و تحویل نگرفتیم دلتون پر شده یا این که از این فضا ها اصلا اصلا خوشتون نمیاد!!
ان شا الله که این طور اصلا نیست گفتیم محض شوخی!!
فقط در کتاب ها و مطالبی که خوندید غرق هستید!! و دنیا رو اون طور که دوست دارید می بینید. واقعیت کار با دانشجویان با فضای ایده آلی شما تفاوت زیادی داره!!!
سوالی دارم ازتون
تا به الان مدیر مسول یا سردبیر و یا عضو هیت تحریریه نشریه خاصی در دانشگاه بودید؟
ممنون
وجودتان روشنگر
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذفاین نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذفصابر خسروی هستم و حداقل به نام هم شده یکی از اعضای هیئت تحریریه ...
پاسخحذفمی خواستم برای بار سوم کامنتم رو باز نشر بدم دیدم فایده ای نداره ...
این کامنت پایینم خواهشا اصلا نخونین برا خودم نوشتم همانند همون یه کامنتی که چند بار باز نشر شد بماند ....
از همون اول و تو همون شماره های اولیه تمام فکر و ذکر من این بود که فضایی ایجاد بشه که همه نقد کنند حرف بزنن، حتی پیشنهاد دادم که ته هر شماره موضوع شماره بعد نوشته بشه که مخاطب اگر خواست مطلب بده و یا اینکه اگه نقدی نوشته میشه چاپ بشه تو نشریه که البته به دلیل مشکلات این اتفاق نیفتاد و من در اون نشریه صرفا در نهایت ک عضو هیئت تحریریه بودم (که بعدترها قابل ندونستن باشم و الان نیستم)، هر موقع فضای نقد نقادی باز بشه ما پیشرفت می کنیم، نقطه قوت هر نهاد همینه، اجازه بدیم مخاطب هر چند مخالف ما نظر بده و کنترلمون کنه تا لغزیدیم به ما بگه اما حقیقت امر وقتی بعد از مدت ها (تاکید می کنم: مدتها) یک نفر تو این بلاگ کامنت گذاشت به قدری خوشحال شدم که حد نداره، اونقدر که از شوق عین دیوونه ها دور خودم می پیچیدم تو اتاق ..... (ادامه در کامنت بعد)
وقتی نقد رو خوندم به نظرم خوب اومد، نقد درستی بود؛ اما هر چه گذشت بیشتر و بیشتر لبخند رو لبم خشک شد تا با دیدن کامنت دوست عزیزم سجاد جدیدساز کلا این لبخند بدل شد به ناامدی و رفت کنار هزاران گل ناامیدی ای که نشکفته پژمرد!
پاسخحذفاول توضیح دادم نخونین اما شمایی که دارین می خونین هنوز هم وقت هست که ادامه ندین،
وقتی مخاطب رو وقتی نقدی می کنه ساده لوح و ساده نگر (و تعارف نداریم احمق!) خطاب می کنیم تن و بدنم می لرزه، برای این نشریه ساعت ها شبانه روزی وقت گذاشته شده درست اما این به مخاطب چه! مخاطب خروجی کار رو می بینه و نقد می کنه، به جرم اینکه مخاطب ندیده اونو احکق بدونیم ... نمی دونم (هنوز هم فرصت دارین دیگه ادامه ندین باسه خوندن) بعد از ساده لوح خطاب کردن مخاطب دلیل می آریم و میگیم برو نشریات دیگه دانشگاه رو بخون!؟ با کی خودمون رو داریم مقایسه می کنیم!؟ تمام اون همه آرمان چی شد!؟ مگه ما باید خودمونو با دانشگاه خودمون مقایسه کنیم مگه اصلا از اول با این هدف شروع کردیم!؟ به جای استقبال از مخاطب وقتی اینگونه تخریبش کنیم نتیجه ای نمی ده، چهارتا مخاطب دیگه هم بیان و این کامنت ها رو بخونن نا امید میشن! چه کسی را گول می زنیم: چه بسیار افرادی که در پی تشکر از تلاشگران این نشریه پرسان پرسان به 409 راه یافتند اما یافتند. چه بسیار نیروهایی که از طریق مشعل، اول بار با واژه مهندسی فرهنگی و فقط به دلیل توزیع مناسب این نشریه آشنا گشتند ... چه بسیار چه بسیار ! ای کاش اینطور باشد .. ای کاش
و باز هم که داری می خوانی! ول کن ادامه نده ...
چون داری به خواندن این نوشته ادامه می دهی سخن را تمام می کنم ای کاش مخالف هم حق حرف داشت چه برسد به منتقد!
در کنج شرکت در سر کار چه ناراحت کننده بود خوندن این کامنت ها و مرور دغدغه هایی که به آرزو تبدیل می شوند ...
صابر خسروی - 22:19 دقیقه
وقتی نقد رو خوندم به نظرم خوب اومد، نقد درستی بود؛ اما هر چه گذشت بیشتر و بیشتر لبخند رو لبم خشک شد تا با دیدن کامنت دوست عزیزم سجاد جدیدساز کلا این لبخند بدل شد به ناامدی و رفت کنار هزاران گل ناامیدی ای که نشکفته پژمرد!
پاسخحذفاول توضیح دادم نخونین اما شمایی که دارین می خونین هنوز هم وقت هست که ادامه ندین،
وقتی مخاطب رو وقتی نقدی می کنه ساده لوح و ساده نگر (و تعارف نداریم احمق!) خطاب می کنیم تن و بدنم می لرزه، برای این نشریه ساعت ها شبانه روزی وقت گذاشته شده درست اما این به مخاطب چه! مخاطب خروجی کار رو می بینه و نقد می کنه، به جرم اینکه مخاطب ندیده اونو احکق بدونیم ... نمی دونم (هنوز هم فرصت دارین دیگه ادامه ندین باسه خوندن) بعد از ساده لوح خطاب کردن مخاطب دلیل می آریم و میگیم برو نشریات دیگه دانشگاه رو بخون!؟ با کی خودمون رو داریم مقایسه می کنیم!؟ تمام اون همه آرمان چی شد!؟ مگه ما باید خودمونو با دانشگاه خودمون مقایسه کنیم مگه اصلا از اول با این هدف شروع کردیم!؟ به جای استقبال از مخاطب وقتی اینگونه تخریبش کنیم نتیجه ای نمی ده، چهارتا مخاطب دیگه هم بیان و این کامنت ها رو بخونن نا امید میشن! چه کسی را گول می زنیم: چه بسیار افرادی که در پی تشکر از تلاشگران این نشریه پرسان پرسان به 409 راه یافتند اما یافتند. چه بسیار نیروهایی که از طریق مشعل، اول بار با واژه مهندسی فرهنگی و فقط به دلیل توزیع مناسب این نشریه آشنا گشتند ... چه بسیار چه بسیار ! ای کاش اینطور باشد .. ای کاش
و باز هم که داری می خوانی! ول کن ادامه نده ...
چون داری به خواندن این نوشته ادامه می دهی سخن را تمام می کنم ای کاش مخالف هم حق حرف داشت چه برسد به منتقد!
در کنج شرکت در سر کار چه ناراحت کننده بود خوندن این کامنت ها و مرور دغدغه هایی که به آرزو تبدیل می شوند ...
صابر خسروی - 22:19 دقیقه
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفاین نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفگروه تخصصی نشریه مشعل : ( چون تعداد زیاد شد مجبورم برای کامنت ها اسم ببرم)
پاسخحذفراستش باید خدمتتون عرض کنم که، یه مدت کار گزارش نویسی کردم. گزارش همایش برای نشریات مینوشتم.
آیا شما، فضایی بین دیدگاه من با خودتون میبینید؟ من آرمانی هستم و شما واقع نگر؟ من از یه ور بوم افتادم پایین و نمیدونم؟
به نظرم، فضای دانشجو معلومه. فضای کار معلومه. چیزی که معلوم نیست برای من مخاطب، اینکه نشریه به دنبال چیه؟ ( منظورمو توضیه میدم در باب هدف نشریه)
در کامنت های قبلی ، برداشت میشد که شما بیشتر به دنبال کار دانشجویی هستین. "همیشه افراد به دنبال فعالیت هستن هیچ وقت فعالیت به دنبال افردا نمیره." واقعا شما دنبال تجربه هستین؟ دنبال یادگیری؟ برای خودتون یا برای جامعه؟ سوال من اینه، دانشجو برای شما چه نقشی داره؟
نظرات من در باب نشریه ای است که 10 با چاپ شده. نه اینکه بار اولش باشه.
نظر هم دانش نیست. از فردی به فرد دیگه تغییر میکنه.
این که داشنجو وارد کار نمیشه، کلی بحث داره. وارد اون نمیشم. ولی مشه گفت فضای دانشوو چیه. منم دانشجو هستم. رو مبحث میشه بعدا صحبت کرد.
براد سجاد جدید ساز ( کسی که اسم شما رو قبلا در نشریه فکر کنم دیدم و الان نیستین) با شما صحبت میکنم.
پاسخحذفمن یک مخاطبم. مخاطبی ساده برای نشریه. برای نشریه ای فرهنگی و البته تخصصی. نظر دارم. نشریه رو میخونم و نسبت بهش دیدگاه دارم. کلی میگم و من از روی طرح جلد نظر دارم تا تک تک کلمات. چون حق منه. چون نشریه برای منه.
نشریه تا وقتی دست شماست برای شماست. شب بیدار بشین براش. بزرگش کن. ولی وقتی چاپ شد دیگه برای شما نیست. برای من مخاطبه.
من انتقاد دارم از طرح جلد گرفته که برخی اوقات به دلیل نوع خواص اون، باعث میشه متن معلوم نباشه. یا وقتی که جوری صفحه بندی شده که بخشی از متن اون دیده نمیشه... ولی از کجا باید شروع کرد؟
نشریه رو میخونم. چون مال منه. چون بخشی از پولشو من دادم. بوجه داده شده به نشریه از شهریه منه... پس منو از این حق محروم نکن...
نشریه برای منه، چون رو ذهن اطرافیانم تاثیر گذار میتونه باشه پس میتونه شرایط زندگی من در دانشگاه رو تغییر بده. پس حق دارم بدونم اطرافیانم چه میکنن و چه میخونن. پس منو از این حق محروم نکن...
نشریات دیگرو هم میخونم. وخاطبشون هم هستم. ولی اونا تا حالا 10 با چاپ نشدن که براشون نظر بدم. پس هر وقت اونا هم 10 بار چاپ شدن، حق دارم نظرنو در موردشون بگم. و منو از اون حق نمیتونی محروم کنی.
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذفآقای جدیدساز
پاسخحذفمن که هیچ ربطی به موضوع ندارم از نحوه پاسخ گفتنتون، ناراحت که چه عرض کنم (نمی دونم چی بگم)... چه برسه به این مخاطب ساده
ماکه با هم وردرواسی نداریم
تبلیغاتون کمه خیلی هم کمه، البته من کل مهندسی فرهنگی رو میگم نه فقط نشریه و این یه نقطه ضعفیه که از اول هم خودمون متوجهش بودیم
نباید جای گله ای باشه اگه یه نفر نقاط ضعفمون رو بگه
تو موردای دیگه هم اگه اشتباه میکنن خب میشه توجیهشون کرد
دیگه خونه ی آخرش اینه که یه جلسه حضوری میذارید باهم صحبت می کنید
ای کاش، ای کاش، ای کاش که اینطور صحبت نکرده بودید
من اعضای نشریه رو (همونطور که خودشون هم از ابتدا اعلام کردن) نقدپذیر، منطقی و صبور میدونستم، نقد های گفته شده هم که غیر منطقی نیستن شاید فقط به خاطر این باشه که از مشکلات کار و راه خبر ندارن، در کل ما باید تلاش کنیم که این مشکلات رو از سر راه برداریم
اصلا دلم نمی خواد این طرز صحبت های شما رو به عنوان یه نفری که عضو اصلی نشریه و حتی عضو اصلی مهندسی فرهنگی بوده (و هنوز هم هست) بشنوم.
سجاد جدیدساز، کسی که 2 کامت طولانی مرقوم فرمودی با تو هستم:
پاسخحذفکی شما رو به مبارزه طلبیده؟ این جمله ای در خور شماست؟؟؟!!!
"غبطه خوردم به صبر نویسندگان روشنگر مشعل به دست که بعد از گذشت این یک سال و اندی، این چه دیدیست که به خود اجازه عرض اندام در مقابل این عظمت داده است."
آری من حقیرم. با فکری بچه گانه. من دانشجو هستم و هنوز فکرم رشد پیدا نکرده. در تلاشتم که خود را رشد دهم. مشعل میخوانم به امیدی که بزرگ شوم. به امیدی که بفهمم. ولی شما میگی :
1-نشریه این چنین مخاطبی که تنها ادبیاتی به ارث برد را نمی خواهد
2-مخاطبی که از سر خشم بسراید، نمی خواهد
3-مخاطبی که از سر لجبازی یا شاید بازی در پی کامنت گذاریست، نمی خواهد
4-مخاطبی که به تمسخر عادت کرده، نمی خواهد
5-ای کاش حقیقی بودی تا باشی، اما اکنون می فهمم که همان بهتر که مجازی باشی تا نباشی
من هستم. میمانم، میخوانم و میگویم. نه برای تو... چون تو بالایی و مارو نمیبینی... چون رشد یافتی و ما کودکان رو تحمل نمیکنی. برای خودم میگم چون امیدی دارم و در تلاشم تا ناامید نشوم.
دعا میکنم تا بصیرتی داشته باشم تا این سیل تبلیغات مشعل و مهندسی فرهنگی رو ببینم. شما هم مارو دعا کن.
منظورم تبلیغاتمون بود
پاسخحذفاین نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذفجدیدساز گرامی،
پاسخحذفمدت ها مدیر مسئول نشریه مشعل
برای مدتی سردبیر مشعل
هیئت تحریریه مشعل
و الان هم فارغ التحصیل :
تحقیر کردم؟ چند مورد؟ بگو... میشنوم. نقدم کن که یاد بگیرم...
سلام بر همگی
پاسخحذفانقدر دعوا نکنید سر من!!!
یا نه شاید به خاطر دل خودتان می جنگید!!
دوستان متاسفانه ما هنوز خیلی چیز هارو یاد نگرفتیم!!
هنوز یاد نگرفتیم که از حقمون چه جور دفاع کنیم
یاد نگرفتیم به خاطر حقمون چه جور انتقاد کنیم و چه جور حقوقمون رو مطالبه کنبم
یاد نگرفتیم یک منتقد چه جایگاهی داره و چه حدودی
یاد نگرفتیم منطقی حرف بزنیم و یاد نگرفتیم که اگر منطقی حرف نزدیم منطقی باهامون حرف نمی زنن و نباید دلخور بشیم
!!!
انقدر بی منطق رفتیم جلو که الان دیگه حرف حق نمی شنویم ادعا هم نکنید که می شنوید چون هیچ کدوم یک قدم از موضع خودتون عقب نرفتید.
اگر جویای اصلاح بودید و خواهان رشد یافتم بودیم باید محترمانه متناسب با شخصیت انسانی خودمون و ارزش مطوعاتی سخن می گفتیم .
نه ان که وبلاگ نشریه رو به جای چاله میدان اشتباه بگریم و ادعای شیک داشته باشیم و نعره های بلند بکشیم!! و چاقو به دست بچرخیم و به هیچ کس رحم نکنیم!!
نه ببخشید هنوز خیلی چیز هارو یاد نگرفتیم!!
در ایتدای صحبت ها با تندی زیاد یک مخاطب ساده نشریه نقد های سازنده رو دریافت.
و بقیه کارها برعهده نشریه و گروه نشریه خواهد بود این که این نظر که از یک مخاطب به ما رسیده رو چه طور ارزیابی کنن و چگونه اجرایی.
امید وارم حدود رو بشناسیم و نخوایید که صورت جلسه های نشریه رو تقدیمتان کنیم!!
اگر هم مشتاق هستید که با روند نشریه و اهداف اون آشنا بشید خوشحال میشیم حضوری در خدمتون باشم.
و اگر مایل هستید مانند سایر دوستانی که در حال پیوستن به نشریه هستن مقاله ای اماده کنید و بعد از امتحانات برای میل نشریه بفرستید موضوع با خود شما.
ممنون از انتقاد هاتان
ممنون از همراهی های شما
ممنون از نظرات شما هر چند تند
ممنون از حضور گرم همه ی شما
پایدار و استوار
وجودتان روشنگر
سلام
پاسخحذفدر حقیقت اگر این...حاکم ر برابر خودش نیرویی قوی و قدرت مند احساس میکرد،کار به اینجاها کشیده نمیشد(شایدم هست ولی چون خیلی ضعیفه به حساب نمیارنش!!!،شوخی بود)
منظور از نقد چیه؟نقد یعنی عیب های پنهان را بیان کردن!!aعیبهاییی که توسط شماها دیده نمیشه!!!
الحمدالله همگی در نشریه یه سمتی دارن،و باهم دیگه درگیر!!!یا قبلا بودن الان نیستن!!!
شما دوستان فرهنگی بهتر میدونید نقد باید در حد استعداد و توانایی و شان گروه یا افراد باشه!!!غیر از اینه
روحیه نقد پزیری باید بالا باشه
یا حلت دوم شماها این مسئولیت رو قبول کردید،اما هیچ گونه احساس تعهدی بهش ندارید!!!
این نقد پزیری شما رابطه رو با افراد مرتبط با نشریه خدشه دار میکنه بببخشید اینو میگم نوعی جهل میشه دیگه
چی میشد افراد دیگه روهم دعوت کنید،تحویل بگیرید،ببینید که هستن کسانی که میتونن بهتر کار کنن ولی دست هایی در کار بوده،روابطها باعث شده نتونن بیان،!!!
برای اینکه بتونین راحت تر نقدهارو هضم کنید رابطتون رو با دیگر دوستان که میخواهید باهاتون مشارکت کنن رو کمتر کنید،خودتون رو محدود به یه اتاق نکنید،یه خورده از اتاق فکرتون فاصله بگیرید
موفق باشید!!!!!
وای وای وای...
پاسخحذفباورم نمیشه....
این جمله میگه "انقدر دعوا نکنید سر من!!!" یعنی این کامت از جانب شخصیت حقوقی نشریه هست نه یه فرد...
"نه ان که وبلاگ نشریه رو به جای چاله میدان اشتباه بگریم و ادعای شیک داشته باشیم و نعره های بلند بکشیم!! و چاقو به دست بچرخیم و به هیچ کس رحم نکنیم!!"
یعنی باور کنم ، این جمله رو نشریه مشعل میگه؟!!! یعنی مشعل با این ادبیات سخن میگه؟!!! کم کم داشتم به این فکر میکردم که شاید بشه با ادبیات مشعل کنار اومد و در اون مورد بحث نکرد، ولی الان تمام دیوار آرزوهام فرو ریخت...
ای کاش، ای کاش ای کاش... این جملات از طرف فرد دیگری بود. هر کی، حتی من... ولی مشعل نمیگفت...
ای کاش، ای کاش ، ای کاش "متناسب با شخصیت انسانی خودمون و ارزش مطوعاتی سخن می گفتیم ."
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذفاز تک تک دوستانی که به حرف های من هیچ توجهی نمی کنند متشکرم شدید ...
پاسخحذفدوباره می خواستم باز نشر بدم ولی دیگر حتی برای دل خودم هم این کار را نمی کنم ... بگذریم !
سجاد جدید ساز گرامی
پاسخحذفمدت ها مدیر مسئول نشریه مشعل
برای مدتی سردبیر مشعل
هیئت تحریریه مشعل
و الان هم فارغ التحصیل :
بسیار بسیار ممنون از نقد سازنده شما از من وآموزش های حین کار برای گروه مشعل. بسیار استفاده کردم...
بسیار ممنون که به هر ادبیاتی که میتونستی توهین کردی... ممنون. بسیار نکته های جدید یاد گرفتم...
اگر چه هنوز، از نوع کامت گذاشتن شما، از ابتدا در تحیرم. ولی خب، میپذیرم که هر کسی سبکی در نوشتن داره. این رو میدونم و قبول کردم که همه جمع شدیم که چیزی یاد بگیریم.
یه دنیا ممنون
من هم یه چیز یاد گرفتم که برای شما میگم:
یه بزرگ ، فرنگ دیده ای که تو اونجا تدریس میکرد، به من یاد داد که هر وقت خواستم ایمیل بزنم یا نظری بدم، ابتدا اون رو بنویسم، بعد برای مدتی اون رو کنار بذارم و مجددا برگردم و بخونم تااگه زمانی از رو ناراحتی و عصبانیت چیزی نوشتم، بتونم حذفش کنم تا بعدها پشیمون نشم....
سلام بر نشریه محترم مشعل. نشریه ای تخصصی و فرهنگی:
پاسخحذفاگر چه هنوز متحیر هستم. ولی بر خود دیدم که نظر بدم... چرا که با هدفی این کار رو میکنم و برای هدف خودم احترام قائل هستم. میدونم که لایق بهترینم. پس برای رسیدم به بهترین تلاشمو میکنم و نظر میدم تا اگه مفید بود بتونه کمک کنه. ذهن من، سطل زباله نیست که هر کسی از راه رسید چیزی به درونش پتاب کنهو ذهنم رو جوری پرورش دادم که به بهترین ها تمایل داشته باشه. و مشعل رو هم انتخاب کردمو برای همه چیزش خودمو شریک میدونم.... و همانند بقیه برای خودم سهمی قائلم.
نشریه مشعل، 3 نکته جالب در کامنت شما بود، که میخواستم نظرمو در موردشون بدم.
"نه ببخشید هنوز خیلی چیز هارو یاد نگرفتیم!!" جمله قشنگی بود پس در راشتای همین توضیح میدم:
1-"امید وارم حدود رو بشناسیم و نخوایید که صورت جلسه های نشریه رو تقدیمتان کنیم!!" نکته ای که وجود داره اینه که خیلی از اطلاعات محرمانه هست و خیلی دیگه نه... امید وارم بتونیم بین این دو تفاوت قائل بشیم. موردی که من از شما خواستم مطمئنا
اطلاعات محرمانه نبوده.... من هم صورت جلسه نخواستم... چرا که جای اون در پیش شما امن تر هستش.
میترسم این طرز فکر بعد ها به چیزی تبدیل بشه که الان در سازمان ها دیده میشه و اونا ماموریت سازمان خودشونو بسیار محرمانه میدونن!!! و چه بد...
2- "اگر هم مشتاق هستید که با روند نشریه و اهداف اون آشنا بشید خوشحال میشیم حضوری در خدمتون باشم." اگه واقعا مشتاق هستین بفرماید. دعوت کنید و زمان بدین. چرا همینطوری میگین... من ربای خودم ارزش قائل هستم و بدون دعوت جایی نمیرم.
3- "
و اگر مایل هستید مانند سایر دوستانی که در حال پیوستن به نشریه هستن مقاله ای اماده کنید و بعد از امتحانات برای میل نشریه بفرستید موضوع با خود شما." این جمله اصلاخوب نبود، چون اولین چیزی که به ذهن آدم میرسه اینه که شما هدفی ندارین وصرفا یه چیزی چاپ میکنید. اگه اینجوری نیست پس بهتر بود میگفتین من برم برای نشریه نخود سیاه جمع کنم.اونجوری لااقل میدونستم دارم چیکار میکنم....
چون مطلبی که همین جوری جمع بشه، نباید چاپ بشه. خدمتتون عرض کرده بودم که، من یه مدت گزارش نویسی کردم. پس با حداقل ها آشنا هستم.
خدمت یک مخاطب ساده نشریه مشعل گرامی:
پاسخحذفسلام بر شما
بله بی شک مشتاق هستیم برای همکاری با تمام داشجویان!!
در مورد صحبت هاتون
۱− برای شرکت دادن مخاطب در تصمیم گیری ها نظراتی داده شده که در جلسه نشریه مطرح و در وبلاگ نشریه اطلاع رسانی خواهد شد.
۲- برای ملاقات حضوری به میل نشریه میل بزنید تا از طریق میل با هاتون هماهنگ کنیم.
۳−در مورد جمله آخر برداشت شما اشتباه بود.
قرار نیست متن دوستان چاپ بشه قرار سطح نوشتاری و درکشون از مطالب رو ارزیابی کنیم.نویسندگان شناسایی میشن!!
از این طریق برای هر شماره نویسندگان انتخاب شده و موضوع با نوع علاقه اون ها بهشون داده خواهد شد.
باتشکر
وجودتان روشنگر
در شاءن یه آدم فرهنگی نیست که اینجوری صحبت کنه
پاسخحذف...
جناب مخاطب ساده گرامی نشریه مشعل:
پاسخحذففقط یه بهانه بودی!
در تک تک کامنت ها یی که نوشتم، گفته اون بزرگ فرنگ رفته در جلوی چشمام بود.
تو در تحیری؟ من هم در تحیرم. دلیلش را خوب می دونی
احتمالا من را خوب می شناسی. ادبیاتم رو هم دقیقا باهاش آشنایی. تغییر کردم؟ آره تغییر کردم.
ولی این رو بدون که در تمام جملاتم هدفی رو دنبال می کردم
راستش دیگه از حرف زدن خسته شدم.
مهم نیست که این رو بدونی که مخاطب اون کامنت ها تو نبودی. تو بهانه ای بودی برای حرف هایی.
قرار بود یک سری دیگه به خودشون بگیرن. نگرفتن؟ تو به خودت گرفتی؟ باشه. من میرم تمام کامنت هایی که نوشتم رو حذف می کنم. از تو هم عذرخواهی می کنم.
دلیلش؟ فقط همینو بگم که دیگه راهی به ذهنم نمی رسه. فعلا همه چیز رو واگذار کردم به تقدیر.
از خیلی چیزها خداحافظی کردم. از کامنت گذاشتن هم خداحافظی می کنم وقتی می بینم که ...
بگذریم
ببخشید که تو رو برای رسیدن به اهداف خودم ناراحت کردم و ممنون از نقد ها و راهنمایی هایی که البته گاهی (فقط گاهی) ناامید کننده بود.
مخاطب ساده محترم! ... هیچی ...
و باز هم سکوتی در پی نرسیدن به هدفی ...
خداحافظ
سجاد جان نکنه با من بودی !؟
پاسخحذفیعنی جدی با من بودی!؟
یعنی یکی به کامنت های من توجه کرد !؟
نه
باورم نمی شه
یعنی یکی خونده
یعنی خدایا میشه که حرف های سجاد رو به من بوده باشه .... (نگو این آروز خام است ...)
سلام بر نشریه مشعل. نشریه ای تخصصی و البته فرهنگی:
پاسخحذفیه مورد اول که ناشی از تحیره. اونم اینکه، آقایی به نام جدید ساز فرمودند که شما دیگه جواب کامنت نمیدین. ولی کامنتی در جواب من مرقوم شد. ای کاش به حرف قدیمیا هم گوش داده مشد. حداقل به احترام اشون هم نباید کامنتی گذاشته میشد. بگذریم...
1- باز متوجه نظر من نشدین. من مشارکت نخواستم. خواستم بدونم جایگاهم کجاست. همین! ( البته برای پاسخبه ایننیاز به صورت جلسه نیست!)
2- بابت ایمل هم به روی چشم. ولی بهتره شما تمام مخاطبین رو دعوت کنید نه فقط منو....
3- باز هم موردی جالب. مگه دارین روزنامه مینویسن که نویسنده پیدا میکنین بهش موضوع میدین؟ فکر کنم این روش درستی نباشه، شما محور بدین، مخاطبین مقاله مینویسن. اگه مورد قبول بود چاپ بشه... امتحان واینا که نداره.... اول مقاله بدیم، شماخوشتون بیاد یا نه. بعد فکراتونو بکنید بگید رو چه موضوعی نوشته بشه. این باعث همین اتفاق اخیر تو این نشریه میشه که یهو فقط یه نفر همه چیزومینویسه... ( البته این شماره که 2 نفر بود، ولی روند به سمت تک قطبی بودن پیش میره!)
و من الله توفیق
خطاب به آقای جدیدساز:
پاسخحذفباسلام
ممنون که من بهونه بودم. ممنون که من همچون گوشت قربانی لگد مال شدم. ممنون که دیواری کوتاه تر از من پیدا نکردی... وجودم متعلق به شماست.... چون نمیدانم مخاطب از برای نشریه ارزش پیدا میکند یا نشریه از برای مخاطب؟؟؟!!! و تحیری شگرف....
ممنون که همچون دری بودم که به او گفتی و او را زدی تا دیوارها حساب ببرند چرا که در قابل تعویض است ودیوار پا برجا....
ممنون که شیشه های این اتاق را شکستی تا شاید برخی افراد بهخودشون بگیرند بعد در کمال آرامش شیشیه خورده ها را جمع کردی... ولی یکم سرت رو بالا بگیر، جای خالی شیشه های شکسته شده هنوز معلوم است. انگار سوز می آید، سوزسی بس نا جوانمردانه سد... از بین پنجره ها و بین فاصله بین شیشه های شکسته... این سوز یاعث سرد شدن شما و اینجا شده، عزیزم پنجره ها رو تعمیر کن... کسی قد بلندی نداره که بتونه این کارو بکنه، کار ناتمام روتموم کن، حتی اگه سردته، بعد برو...
و من الله توفیق
شیشه ها یکی یکی فرو می ریزند. قهقه های مستانه را می شنوی؟ یا شاید آدرس یا کروکی می خواهی!
پاسخحذفمخاطب ساده! من قدم به قدم با مشعل راه رفتم، جلو بردمش. پروراندمش. پرواز یادش دادم. هویت دادمش، تا هویت دهد مرا. تا پرواز کردن به من آموزد. تا مرا جلو ببرد. تا بتواند بپرواند. تا بتواند کسانی را گرداگردش جمع کند تا تنها نرود. افسوس که ...
سنگ برداشته ای که چه؟ ... مشعل؟
مشعل را به کسی سپردم که از من لایق تر بود. یارانی گشتند، پولادین. عظمی داشتند، آهنین. نه ... نه مشعل شیشه است، نه یارانش، نه مخاطبانش. ولی ...
شیشه ها یکی یکی فرو میریزند. افسوس که ...
سوز؟ سوز سرما؟ آری سوز سردیست. تمام بدنم یخ زده. نمی بینی لرزش لبانم را. گرچه خود نمی دانم این لرزش سرماست یا ...
پا ... پاهایم می سوزند. تکه های شیشه هایی که یکی یکی فرو می ریزند و باید جمع شوند. افسوس که ...
نمی دانم قصه مزرعه حیوانات را خوانده ای ...
بگذریم
بنشین تا قصه برایت بگویم:
ما بودیم. افسوس که ...